ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
نمایشک اول:
(تنها کنجی از صحنه که به دهانه قنات شباهت دارد با تک نور چراغ پی سوز روشن است. پیرمرد در حال پوشیدن لباس است).
پسر: (در ادامه صحبت هایی که ما نشنیده ایم) زود شروع کردی؟
پیرمرد: خوابم نبرد.
پسر: تا صبح خیلی راهه...
پیرمرد: مونده نمی شُم.
پسر: خسته میشی، به روت نمی آری.
پیرمرد: حالا که تو کمک موُیی، نه.
ادامه مطلب ...