بانک سوال دبستان گرمه

بانک سوال دبستان گرمه

بانک نمونه سوال ابتدایی متوسطه اول و دوم پایان نامه مقاله تحقیق کارآموزی کارورزی طرح توجیهی کار آفرینی پروژه
بانک سوال دبستان گرمه

بانک سوال دبستان گرمه

بانک نمونه سوال ابتدایی متوسطه اول و دوم پایان نامه مقاله تحقیق کارآموزی کارورزی طرح توجیهی کار آفرینی پروژه

شورش بر معلمان ؛ خطای زیان بار بر جایگاه تعلیم و تربیت

شورش بر معلمان ؛ خطای زیان بار بر جایگاه تعلیم و تربیت

« با تشکر از زحمات بی وقفه سایت سخن معلم در حهت استیفای حقوق معلمان »

  

ای نموده ضد حق در فعل درس در میان لشکر او یی بترس

جزو جزوت لشکر از در وفاق مر تو را اکنون مطیع‌اند از نفاق

ای تو در پیکار خود را باخته دیگران را تو ز خود نشناخته

تو به هر صورت که آیی بایستی که منم این ، والله آن تو نیستی

یک زمان تنها بمانی تو ز خلق در غم و اندیشه مانی تا به حلق

این تو کی باشی که تو آن اوحدی که خوش و زیبا و سرمست خودی

جوهر آن باشد که قائم با خود است آن عرض باشد که فرع او شدست

چیست اندر خم که اندر نهر نیست چیست اندر خانه که اندر شهر نیست



یکم 

در اوایل انقلاب سال شصت مرحوم فلسفی خطیب شهیر را برای سخنرانی به شهری دعودت نمودند ، ازدحام مردم برای استماع سخنرانی چشمگیر بود . مرحوم فلسفی به محض ورود دراطاق کنار جایگاه برای استراحت کوتاه مستقر شد ، فردی اصرار داشت می خواهم فلسفی را ببینم ، پافشاری از او و انکار از محافظان اما این فرد با اصرار و فشار، خود را از درب به وسط اتاق ولو نمود و محافظان هم او را به بیرون هدایت می کردند ، او فلسفی را صدا زد که آقا من یک معلمم و با شما کار دارم تا کلمه معلم به گوش فلسفی خورد ، یک لحظه با حالتی عصبانی بر محافظانش عتاب می کند که رهایش کنید . استاد فلسفی پیر مرد هفتاد ساله با آن مقامش خم می شود که دست این معلم جوان را ببوسد و از اینکه به دلیل مسایل حفاظتی به ایشان جسارت شد چند بار عذر خواهی می کند ، می گوید با من چه کار داشتی ؟ معلم می گوید که کتابی از شما چاپ شده در این قسمت این موضوع را مطرح کرده که به تحقیق من درست نیست و سندیت ندارد ، فلسفی متن را می خواند و جوابی ندارد ، انتقاد معلم جوان را می پذیرد و همان جا انگشترش را به معلم محقق هدیه می دهد و می گوید من این کار رو با احساس انجام ندادم بلکه اعتقادم این است باید در جامعه در همه حال به معلمان احترام گذاشت تا جامعه سالم و پویا داشته باشیم .



دوم 

دوستی تعریف می کرد در سال های خیلی دور در مکه درمراسم حج بودیم ، بیماری وبا فراگیر شده بود ، پزشکان دستور دادند برای جلوگیری از بیماری حتما پس از رفتن به دستشویی دست ها را صابون کنند ، روحانی کاروان اما نظر مخالف داشت و دلیلش هم اجرای دستور شرع بود و می گفت چون در شرع نیامده ، نباید تن به این بدعت بدهیم ، اما معلمی در آنجا بر خلاف دستور روحانی به پزشکان کاروان کمک می کند و به رعایت بهداشت طبق نظر متخصصان امر توصیه می کند .



سوم 

در روزگارانی که سخنرانی به وسیله دهان به دهان از مد افتاد و بلند گو به میان آمد ، عده ای از روحانیان آن را وسیله شیطانی می دانستند و حکم بر حرام بودن آن می دادند ، اما معلمان از این وسیله هم برای ارتباط بهتر و هم رساندن پیام ، حکم بر استفاده آن می دادند . 


واعظ شهر « مثلا رفیعی » وقتی به منزل می آید ، پسر نوجوانش در گوشه اطاق مثل بید می لرزد و در کنارش انبوه شکسته های ظروف قدیمی و گران قیمت و کمد واژگون شده را نظاره می کند ، بر خلاف آن چهره مهربان و خوش منظر تلویزیون با عتاب و خشم آلود از خانم خانه سیم جین می پرسد و هر چه برای فرو خوردن خشمش می کنند مرد عصبانی ، کتک مفصلی بر فرزند شلوغش وارد می کند وقتی در زیر کتک ، پسر اعتراف می کند در حین بازی با پسر عمو به دنبال پیدا کردن تیله ها به پشت کمد و دکور اشیا قدیمی رفته که یک لحظه همه چی فرو ریخت . اما واعظ دوباره به فرزند خشم می کند و کتک کاری ! که تیله بازی می کنی ؟ و چند توهین نثار معلمانش می کند که این جوری شما رو تربیت می کنند . خانمش سرزنش وار به او می گوید : کمی هم کنار بچه ات باش ، دست محبت به سرش بکش و به کارهای او رسیدگی کن ، معلمش چه گناهی کرده ، اما واعظ برای وعظ و خطابه بعدی آماده می شود تا به شبکه پنج برود ، در میانه سخنرانی شب قدر، شب دعا و نزول قرآن یک دفعه یاد واعظ به ناهنجاری فرزندش می آید و فیلش یاد هندوستان می کند و از ضرر مادی میلیون ها تومان چینی آلات طلاکوب شده قدیمی شکسته منزل در رنج و عذاب می شود و ناباورانه مسبب اصلی این ناهنجاری فرزندش را از چشم معلمان می بیند که معلمان به وظایف شان همچون زمان طاغوت عمل نمی کنند که این بچه ها بی تربیت و ناهنجار بار آمده اند و فتوی می دهد حقوق شان بر آنان حرام است .

به آموزش و پرورش کشورهای جهان نگاه می کنیم ، اهمیت و درجه پشتیبانی آن آن قدر افزون است که هیچ آیتم زیر ساختی دیگر به آن پهلو نمی زند و در این میان معلم و ابهت و تاثیر گذاری در بخش های مختلف جامعه به صورت یکپارچه و ارگانیگ نهادینه شده است . اگر بودجه ای است همه را بالسویه و معلم و آموزش و پرورش بیشتر؛ اگر بودجه ای در کار نیست ، همه بخش ها باید ریاضت بکشند الا معلم و آموزش و پرورش ، این حتی برای کشورهای نوظهور مثل آفریقای جنوبی که تمدنش به گرد پای تمدن کشور کهن ایران نمی رسد در حال اجراست .

اما در کشوری که معلمانش دررژیم گذشته و همچنین درجمهوری اسلامی خوش نام ترین اقشار بوده اند آن قدر که عنصری دانشمند ، محقق ، فیلسوف ، شهید مطهری را به همه فضایلش به نام و یاد « معلم » آراسته نمودند و شهید رجایی در کسوت ریاست جمهوری به معلم بودنش افتخار می کرد .

اگر رسایی معلمان را تهدید به تنبیه از نوع توهمات خوراندن شیرهای گرسنه رژیم گذشته حواله می دهد همان واعظی که از سر دلواپسی و مسلمان کردن چند کافر در تعطیلات ماه رمضان مجلس در تابستان با ماموریت و هواپیمای ویژه به فنلاند می رود که هوایی با دمای شانزده درجه دارد ، اکنون واعظ دیگری در شب قدر در شبکه رسانه ملی با چهره آنکارد شده با گرفتن حق خطابه ی گزاف از بیت المال ، معلمان تربیت شده نسل بعد انقلاب را بی هویت تر و کم خدا ترس تر از معلمان رژیم گذشته معرفی می کند و افاضات بر منبر می کند که معلمان طاغوت حلال و حرام سرشان می شد به طوری که زنگ های تفریح مطالعه می کردند تا حقوق شان حلال باشد .


از کم صداقتی ایشان همین قدر بس که معلمان در همه دوران ؛ طاغوت و یاقوت خوشنام بودند و هیچ گاه به حرام خوری روی نیاوردند ؛ چه زمانی که علی احمدی وزیر محمود به قم می رود که از مراجع حکم حرام بودن حقوق معلمان در تعطیلات تابستان بگیرد ، یکی از مراجع به نیشخند به ایشان فرمود تا امروز که استخدام شان با این قرار بود حقوق شان بر مدار حلال است ، اگر فردا معلمان جدیدی را به کار گرفتید و با شرط عدم حقوق تابستان استخدام نمودی می توانی از ما فتوی حرام بگیری .

آقای واعظ بر منبری نشسته است که هزاران معلم مسلمان و با اخلاص و خدوم را مورد نکوهش قرار می دهد که معلمان در شب های قدر خود را سرشار از وصل به امام عدالت گستر علی (ع) اشک جاری می کنند و خوشه چین دریای معرفت و مبانی قرآن برای خود و فرزندان این سرزمین هستند .او معلمانی را تهدید می کند که امام عارفان سجاد (ع ) برای تربیت فرزندانش دهان معلمش را از در پر می کند تا « باقری » تربیت شود که ماحصل این صداقت و احترام به معلم در سال های پیش رو پایه و ریشه مذهب « جعفری » را در تاریخ رقم بزند که هزاران شاگرد و دانشمند از این عمل و دیدگاه ، اسلام را از انحراف مصون بدارند. 

برای واعظ ناآشنا به مسایل آموزشی و تربیتی که به موضوعات اهداف رفتاری و غایی آگاهی ندارد گفته شود ، نظام آموزشی و برنامه ریزی آموزشی ، تک تک آیتم ها به سرسوزنی حتی استراحت کوتاه میان مدت و بلند مدت برای معلمان لازم و تاکید و شاید غیر قابل انکار باشد اگر در زمان رژیم پهلوی ، معلمی در زنگ تفریح به مطالعه می پرداخت از استاندارد نظام آموزشی و برنامه ریزی عدول کرده است و مستوجب توبیخ و بازآموزی ، مگر اینکه مساله ای حاد تربیتی پیش آمده باشد که استثناء این مورد جای مناقشه نیست اما به خودی خود معلم نمی تواند در زنگ تفریح به جای تجدید قوا ، دیدن همکاران خود در دفتر معلمان و تبادل و مشورت موضوعات کلاس ، آماده سازی ابزار کلاس بعدی ، برای مطالعه در کلاس بنشیند تا حقوق معلمان طاغوت دیده که چندین برابر همه کارمندان بوده است حلال شود .

معلمان اگر حرام خور بودند طوری نظام حقوقی را می بستند که هیچ مقامی در شیپور گشاد خود جرات جسارت و دخالت در کار معلمان نکند ، شهید رجایی زیر ساخت توسعه راتوجه به معیشت معلمان می دانست و در نظر داشت حقوق معلمان بالاترین حقوق را در میان کارمندان داشته باشد اما عمر دولتش کفاف نداد .

واعظ ازبابلندی در شب قدر، مردم را به جای موعظه ، از معلمان خرده می گیرد و شب قدرمردم مومن را به انحراف می کشد ، آیا می داند چرا منابر و وعظ خطابه آقایان خاصیتش را از دست داده است ؟ اگر مقایسه بکنیم دلدادگی مردم و توجه به سخنان واعظان در روی منابر تاثیر بی نظیری داشت اما اکنون چرا با این همه دسترسی به شبکه های تلویزیونی و مساجد ، تاثیرموعظه امثال رسایی و رفیعی به یک در صد هم نمی رسد . اگر چنین نباشد چرا جامعه عکس گفته هایش عمل می کند ؛ نمونه اش نازیبایی کفش به دستان نمازگزار در مساجد از ترس بردن ، عجیب ترین صحنه ای ست که هر غریبه خارجی را به شگفتی وا می دارد ، چرا واعظان سال ها از حل این مساله زشت عاجزند ؟

چه چیزی بر رفیعی تنگ و تلخ آمد که بر معلمان شوریده و عتاب های عنیف می فرماید و خطای خطرناک و ویرانگر و زیانبار بر عالم و علم می زند و بر مصلحت و منفعت خویش هر رایی را به هر اندازه و هر شکلی می پسندد بر می گیرد و مصرف می کند ؟

و گرنه کسی که ملتزم به حجت و برهان است یا اندک سوادی در چنته داشته باشد کجا دست به چنین گزینش گزافی آن هم در عرصه علم می زند؟

شاید او هم به سان رسایی تعریف و تمجید از طاغوت و کارگزارانش همت می گمارد ؟

وقتی به دخترم به عنوان یک معلم گفتم در تعین رشته کنکور « معلمی » را انتخاب کن ، گفت هرگز! ما یک معلم در خانه داریم برای ما بس است ، تو بیش از اینکه پدر ما باشی پدر دانش آموزانت بودی ، با همه توان شب ها تا پاسی از شب مطالعه کردی ، طرح درس نوشتی ، اسامی بچه ها را در خانه بررسی می کردی ، برای پیگیری درسی به خانه بعضی ها زنگ زدی و برای جبران عقب ماندگی درسی به خانه بعضی ها می رفتی ، از مهمانی هایت زدی تا هیچ دانش آموزی از درس و مشق باز نماند ، انبوه تقدیر نامه های بی خاصیت از وزیر و مدیر کل و...به خانه آوردی ، اما وقتی برادر مریض شد پولی در بساط نداشتی تا او را به دکتر ببری ، آن قدر دست دست کردی تا وضیعتش حاد شد و در نهایت عمو کریم که در یک سازمان دیگر کارمند است و حقوق مکفی اش هر روز تفریح و سفر داخل و خارج باغ و ویلا از طریق دختر عمو به رخ ما کشیده می شود متوجه بیماری اش شده و او را به بیمارستان برده که در نهایت پزشکان اعلام کرده اند دیگه دیر شده است و کاری از دست ما ساخته نیست و ما مانده ایم در غم برادر و شرمنده بدهی پول بیمارستان به عمویمان ، من نمی خواهم با معلم شدن به سرنوشت پدرم دچار بشوم .

اینکه آقای کفاش می گوید فانی کارشناس ترین وزیر دوران آموزش و پرورش است ، ضمن اینکه این نظریه «خود گوییم ، خود خندیم » جای تامل و بحث است  ؛ اما اگر فانی و کفاش می توانستد به صورت رسمی در مجلس و هیت دولت با تدوین قانون جلوی هر گونه توهین و تحقیر و یا دخالت بی جا و اظهار نظر واهی و آبکی در باره معلم و آموزش و پرورش در تریبون های عمومی از جانب اشخاص حقیقی و حقوقی را بگیرند و با طرح شکایت رسمی از امثال علیخانی و رسایی و علم الهدی و حسینیان و اخیرا رفیعی و حتی صدا و سیما از خسارت بر نظام مقدس تعلیم و تربیت و تربیت نسل آینده جلوگیری نمایند می توانند ادعا کنند ما کارشناس ترین هستیم و دیگر هیچ کس جرات نمی کرد به معلمان توهین نماید.

آیا آقای فانی منتظر است تشکل های معلمان اعلامیه بدهند که به معلمان توهین نکنید ، یا زیبنده است معلمان بیایند اعتراض کنند که به ما توهین نکنید ، آقایان باد نکارید تا طوفان درو کنید .


هرچه مردم می کند بوزینه هم

آن کند کز مرد بیند دم بدم

او گمان برده که من کردم چو او

فرق را کی داند آن استیزه رو

این کند از امر و او بهر ستیز

بر سر استیزه رویان خاک ریز

آن منافق با موافق در نماز

از پی استیزه آید نه نیاز

در نماز و روزه و حج و زکات 

با منافق مؤمنان در برد و مات

مؤمنان را برد باشد عاقبت

بر منافق مات اندر آخرت

گرچه هر دو بر سر یک بازی اند

هر دو با هم مروزی و رازی اند

هر یکی سوی مقام خود رود

هر یکی بر وفق نام خود رود

مؤمنش خوانند جانش خوش شود

ور منافق تیز و پر آتش شود