در کلاس محیطی حمایت کننده به وجود بیاوریم
برای ایجاد اعتماد به نفس ریاضی در بچهها سعی کنید جو کلاس به جای "رقابتی" ، "حمایتی" باشد. یک راه خوبش این است که از بچهها بخواهید در گروه های کوچک و با همکاری روی حل یک مسأله ولی با استراتژیهای متفاوت کار کنند. مثلاً در هر گروه یک دانش آموز میتواند از مکعب های بازی استفاده کند، یکی دیگر نمودار بکشد و دیگری از محاسبات جبری استفاده کند. نفر چهارم هم میتواند تمام مراحل حل را بنویسد. درعین حال بچهها را تشویق کنید به طور منظم از همدیگر کمک و راهنمایی بگیرند و مدام منتظر شما نباشند تا کمکشان کنید. این جمله را در کلاس مد کنید که "قبل از من، از سه نفر دیگر بپرس!" این پیغام ساده به دانش آموزان یادآوری میکند که آنها دانش لازم برای کمک کردن به هم را دارند و به آنها میگوید: بچهها - و نه فقط معلمها - میتوانند درست جواب بدهند!"
وقتی بچهها شروع به همکاری و پاسخ دادن به سوالات هم میشوند، در معرض انواع زیادی از فرآیندهای حل مسأله قرار میگیرند. بالاتر از این در کلاس جو اعتماد، همکاری و مشارکت به وجود میآید و تمام اینها برای بالا بردن سطح اعتماد به نفس و کارایی زمان امتحان کودکان، موثر است.
استقلال دانش آموز را تشویق کنید
بیشتر کردن آگاهی دانش آموزان از خودشان به عنوان یادگیرنده های توانا و مستقل قدمی در جهت موفقیت در امتحان است. این کار را با در دسترس قرار دادن تمام منابع درسی شروع کنید. به بچهها یاد بدهید که ابزارها (لغتنامه ، ماشین حساب، وسایل کمک درسی ) به همه تعلق دارند و باید در زمان لازم مصرف شوند. به این ترتیب به بچهها اجازه میدهید بفهمند که شما مطمئنید آنها میتوانند مساله را حل کنند و منابع مورد نیازشان را فراهم بیاورند. استراترژی دوم این است که به بچهها دوره کردن آنچه قبلاً میدانسته اند را یاد بدهید. مثلاً به آنها نشان بدهید چطور " با استفاده از کتاب درسی به دالان حافظه شان سفر کنند". این کار به خصوص وقتی با موضوعات درسی جدیدی دست به گریبانند، مفید واقع میشود. مثلاً اگر تفریق اعداد بزرگ ایجاد مشکل کرده است، از بچهها بخواهید صفحاتی را پیدا کنند که برای اولین بار تفریق دو رقمی در آنجا تدریس شده است. شما میخواهید بچهها را تشویق که به تدریج این کار به عقب برگشتن را خودشان انجام دهند. این عمل بچهها را به یاد موفقیت های گذشته شان در یاد گرفتن میاندازد و معلومات گذشته و جدید را به نحوی به هم وصل میکند.
تفکر روشن و واضح را به بار بیاورید
وقتی مسایل کلامی و بیانی را حل میکنید، به بچهها جرأت بدهید تا ایده هایشان را به روشنی - اول شفاهی و بعد کتبی - بیان کنند. این فعالیت مهمی است و کمک میکنند مهارتهای تفکر بحرانی دانش آموزان گسترش پیدا کند. علاوه بر این آنها کم کم زبان و ساختار سوالات را تشخیص میدهند و با آنچه به موفقیت میرساندشان آشنا میشوند. این رویه قدم به قدم را امتحان کنید:
قدم اول: فکر کنید
از بچهها بخواهید در سکوت به راهی که برای حل مسأله دارند فکر کنند، بعد استراتژی هایشان را برای پیدا کردن راه حل در گروه به بحث بگذارند. از آنها بخواهید از اعداد در استراتژیهایشان استفاده نکنند. این کار باعث میشود به جای حل یک مسأله خاص، روی فرآیند حل مسأله تمرکز کنند.
قدم دوم: بنویسید
بعد از انجام قدم اول از بچهها بخواهید به طور فردی یا دو نفری با توضیح دادن مراحل کارشان شرحی درباره درستی جوابشان بنویسند. مطمئن شوید که بچه های ما میفهمند از آنها میخواهید که به محاسباتی که انجام داده اند، رجوع کنند.
قدم سوم: ارزیابی کنید
نمونه جوابها را در کلاس ارائه و درباره شان بحث کنید. به جای اینکه خودتان مساله را ارائه کنید، بچهها را تشویق کنید خودشان معیاری درست کنند که بتوانند نشان بدهند عناصر در جواب کامل کدامها هستند. این فرآیند فهم بچهها را از یک جواب قوی و موفق زیاد میکند.
به بچهها واژگان ریاضی بدهید
بچهها برای اینکه بتوانند واقعاً ترمینولوژی ریاضی را بفهمند و به خاطر بسپارند احتیاج دارند تا با کلمات مهم حل مساله آشنا شوند و آنها واژگان را درونی کنند. برای همین در کلاستان اصطلاحات ریاضی را به گوش همه برسانید. مثلاً با دانش آموزانتان یک دیوار کلاس را به لغات ریاضی اختصاص بدهید. با جلو رفتن درس ها، کلمه های جدید را به دیوار را به دیوار اضافه کنید و به این شکل دایره المعارفی از کلمات مورد نیازتان درست کنید. یا در شروع هر فصل از بچهها بخواهید با همکاری هم فهرستی از اصطلاحات درست کنند و با نقاشی آنها را نشان بدهند. این قبیل کارها هم به استقلال و هم به دیکته بچهها کمک خواهد کرد و وقتی زمان امتحان برسد، بچه های شما همه این کلمات را صدها بار قبل از این دیده اند!
به بچهها مثالهای خوب بدهید
وقتی به بچهها میگوییم جواب این مساله را بنویسید، معمولاً همیشه توضیحاتی ناکافی یا حتی نامربوط مینویسند که نشان گر میزان معلوماتشان نیست. در بسیاری از موارد، آنها اصلاً نمی دانند یک جواب خوب چه شکلی است و شامل چه چیزهایی است. برای امتحان هم که شده از دانش آموزان بخواهید یک برگه ارزیابی را به عنوان راهنمای نوشتن یا ابزار "خود ارزیابی" استفاده کنند. مثلاً یک چنین برگه ای در درس ریاضیات شامل این سوالات است:
• آیا راه حل درست است؟
• آیا به سوال مطرح شده به روشنی و تکمیل پاسخ داده شده است؟
• آیا از اصطلاحات ریاضی مناسب استفاده شده است؟
• آیا راه حل، قدم به قدم توضیح داده شده است؟
• آیا درستی پاسخ با استفاده از "کنترل محاسباتی"، تخمین یا استدلال منطقی امتحان شده است؟
با استفاده از برگه ارزشیابی، بچهها بهتر میفهمند که جواب خوب چه اجزایی دارد و بهتر میتوانند به هنگام امتحان از این دانش استفاده کنند.
در برابر اصرار به کمک مقاومت کنید
گاهی اوقات وقتی دانش آموزی دفترچه به دست میزتان میآید، مقاومت در برابر اصرارش به حل کردن یا درست کردن جواب بسیار مشکل است. اغلب اوقات ما بار مسئولیت خودمان، یادگیری بچهها را به دوش میکشیم. به این ترتیب آنها در مهارتهایشان خود را به ما متکی و بی اطمینان به نفس مییابند. اما وقتی به آنها کمک میکنند استفاده از دانش خود و منابع موجود را یاد بگیرند، به آنها فرصت به خود بالیدن در کارشان اهدا میکنیم.
هر چه کلاستان یاد بگیرد بیشتر به خود متکی باشد، میبینیید که بیشتر بچهها را به سوی منابع و دیوار لغات میفرستید، کمتر به آنها میگویید با مسأله چه کار کنند و از شنیدن ایده هایشان شادتر میشوید. به زودی آنها اعتماد به نفس بهتری مییابند و حتی در امتحانات سخت توانایی و جرات لازم برای کسب بهترین نتیجهها را دارند.
ساخت و ساز گرایی
ساخت و سازگرایی عملی و واقع بینانه ( وجوه چند گانه ساختارگرایی )
معمولاً ساختار گرایی، نقش فعالی برای یادگیرنده در نظر می گیرد. برای بتی فیبل، دانش آموز یک " دبیرستان ساختار گرا "، اولین روز مدرسه جالب، امّا گیج کننده بود. در درس تارخ اروپا، معلم از هر دانش آموز خواست نامه ای از طرف یک اشراف زاده فرانسوی به یک اشراف زاده ایتالیایی بنویسد و در آن، یک حادثه کلیدی از انقلاب فرانسه را تشریح کند.
در درس فیزیک، معلم ازدانش آموزان خواست پیش بینی کنند اجسام سنگین سریع تر سقوط می کنند یا اجسام سبک ؟چقدر سریع تر و چرا؟ سپس گروه های کوچک دانش آموزان آزمایش های خود را طراحی کردند تا نظریه های خویش را بیازمایند.
در جبر ، هنگامی که دانش آموزان در حال یاد گیری مهارت های اصلی ساده کردن عبارت های جبری بودند، معلم اصرار داشت بحثی را در باره مفهوم ساده کردن را ه بیندازد: آیا عبارت های ساده شده، همان معادله های ساده شده هستند؟
در زنگ زبان انگلیسی ، بعد از آن که دانش آموزان شعر " آشنا به شب " نوشته رابرت فراست را خواندند، معلم از آنان خواست آن را با یکی از مراحل زندگی خود مرتبط سازند.
بتی فیبل انتظار داشت در دبیرستان ساختار گرا ، همه معلمان به روش ساختار گرایانه تدریس کنند و همین اتفاق هم افتاد. امّا به راستی روش ساختار گرایانه به چه معنی است؟ ایفای نقش و اجرای نمایش؟ انجام دادن آزمایش؟ تجزیه و تحلیل؟ یا مرتبط ساختن مطالب با زندگی خویش؟ از نظر او، هر معلم کاری متفاوت با دیگران انجام می داد.
ساختار گراها اغلب تأکید می کنند که دانش و مفاهیم تا حد زیادی اجتماعی هستند و نمی توانیم آنها را به طور انفرادی بنا کنیم.
ساختار گرایان فرض را بر این می گذارند که دانش آموزان خودشان باید دانش را خلق کنند یا دوباره پدید آورند.
برای یک یادگیرنده ، داشتن نقش فعال، موضوع اصلی است و در عمل ، جنبه های اجتماعی و خلّاقانه ای با این نقش همراه اند.
بسیاری از معلمان مستعد، متعهد و با تجربه نیز مبانی نظری و علمی ساختار گرایی را، به دلایلی نه چندان متفاوت با دلایل بتی، گیج کننده می دانند. به نظر این گروه از معلمان، ساختار گرایی فقط یک معنای واحد و انعطاف نا پذیر ندارد، و معنای آن هرچه که باشد، مدافعانش گاهی در حمایت و دفاع از آن زیاده روی و مبالغه کرده اند و در همه جا پای آن را به میان کشیده اند. این نوع برخورد با ساختار گرایی، کار چندان مناسبی به حساب نمی آید. شاید با پرسیدن چند سؤال مناسب، بتوان چهره بغرنج و در هم ریخته ساختار گرایی را کمی قابل فهم تر و روشن تر ساخت.
ساختار گرایی و تنوع آن به چه معناست؟ هرکسی که در عرصه آموزش و پرورش دستی دارد، به خوبی می داند که ساختار گرایی بیش از یک معنای واحد دارد.
امّا چه چیزی این تنوع را توجیه می کند؟ فیلسوفی به نام فیلیپس را با، سه مشخصه با عنوان یادگیری فعال ، یادگیری اجتماعی (جمعی ) ویادگیری خلاقانه می شناسیم.
یادگیری فعال به دست آوردن فعالانه دانش، اطلاعات ومفاهیم است.
ساختار گرایی معمولاً نقش فعالی برای یادگیرنده در نظر می گیرد. او به جای این که فقط بشنود، بخواند و به حل تمرین های کاملاً تکرای وعادی بپردازد، باید بحث و گفتگو کند، فرضیه بسازد، تحقیق و طراحی کند و دیدگاه های دیگران را دریافت دارد. همان چیزی که بتی فیبل در روز اول مدرسه با آن مواجه شد.
یادگیری اجتماعی ( جمعی ): بنا کردن دانش و مفاهیم به صورت اجتماعی و همراه با دیگران. ساختار گراها اغلب تأکید می کنند که دانش و مفاهیم تا حد زیادی اجتماعی هستند و نمی توانیم آنها را به طور انفرادی بنا کنیم. ما، از طریق گفتگو با دیگران، به مفاهیم دست می یابیم. درس تاریخ باید به دانش آموزان بیاموزد که چگونه گروه های گوناگون در گیر ، درباره یک " واقعیت " تاریخی، نظریات متفاوتی دارند. به همین دلیل در کلاس تاریخ، نامه ای از دید یک اشراف زاده نوشته می شد.
در تدریس علوم باید دانش آموز هدایت شود تا دریابد واقعیت های علمی در یک فرآیند نقّاد جمعی، که به هدف های ذهنی واقعیت می بخش ، شکل می گیرند. همان کاری که از طریق کار گروهی در کلاس علوم انجام شد.
یادگیری خلّاقانه : خلق کردن یا دوباره پدید آوردن مفاهیم و دانش ها. ساختار گرایان فرض را بر این می گذارند که دانش آموزان خودشان باید دانش را خلق کننده یا دوباره پدید آورند. این کافی نیست که یادگیرنده در موضع فعال قرار بگیرد، بلکه معلم باید او را هدایت کند که نظریه های علمی و دیدگاه ها و چشم اندازهای تاریخی و چیزهای دیگری از این قبیل را دوباره کشف کند. معلم تاریخ بتی امیدوار است که تمرین نوشتن نامه، به بازسازی مفهوم دیدگاه یک اشراف زاده کمک کند. معلم علوم او نیز امیدوار است نظریه ها و آزمایش های دانش آموزان، فهم عمیقی را درباره چگونگی سقوط اجسام در آنان ایجاد کرده باشد. کاملاً طبیعی است که بپرسیم این مشخصه های ساختار گرایی، چگونه به هم مرتبط می شوند.
برای یک یاد گیرنده، داشتن نقش فعال موضوع اصلی است و در عمل، جنبه های اجتماعی و خلّاقانه ای با این نقش همراه اند. اما منطقاً لازم نیست که یکه یادگیرنده فعال، الزاماً دو مشخصه دیگر را نیز داشته باشد. معلم می تواند تجربیات یادگیری را به روش فعال، به گونه ای سازمان دهی کند که مستلزم درگیر شدن دانش آموز در یادگیری مفاهیم به صورت اجتماعی یاخلق ونوآوری ( ابتدایی یا دوباره ) نظریه ها و دیدگاه ها نباشد.
ساختار گرایی: چرا بله و چرا نه؟ چرا طی چند دهه، ساختار گرایی همچنان قابل دفاع باقی مانده است؟ یک دلیل ساده این است که ما دائماً در جستجوی روش های بهتر یاددهی و یادگیری هستیم.
پژوهشگران و معلمان دریافته اند که به کارگیری روش های سنتی، سبب کاهش مداوم فهم ودرک دانش آموزان و مشغول شدن فراوان آنان به دانش انفعالی در همه سطوح تحصیلی و حتی دانشگاه ها شده است. یک استدلال فلسفی نیز از روش های آموزشی ساختار گرایانه پشتیبانی می کند. محرک هایی که دریافت می کنیم و شامل پیام هایی است که از دیگران می رسد، منطقاً هرگز برای رسیدن به معنی کافی نیست. در بعضی زمینه ها، یک فرد باید دائماً معنی چیزها را بنا یا تجدید بنا کند. بر این اساس، روشن می شود که، یادگیری باید با توجه به این واقعیت سازمان دهی شود.
نوعی استدلال دیگر، نگاهی به منابع روان شناختی دارد. پژوهش های فراوانی نشان داده است که درگیر شدن فعالانه در یادگیری، به یادسپاری بهتر، فهم بهتر و کاربرد فعالانه دانش منجر می شود. یک بعد اجتماعی یادگیری، که معمولاً یادگیری مشارکتی یا یادگیری از طریق همیاری نامیده می شود، اغلب و نه همیشه، یادگیری را بسط و توسعه می دهد. گاهی درگیر کردن دانش آموز در فرآیند اکتشاف یا کشف دوباره، به او شور و شوق فراوانی می بخشد و فهم عمیق تری به ارمغان می آورد. این استدلال ها، به صراحت روش های تدریس ساختارگرایانه را توصیه می کنند. اما دشواری ها و مشکلاتی نیز در این میان وجود دارد. معمولاً نسبت به روش های سنتی ، روش های ساختار گرایانه به وقت بیشتری در کلاس نیاز دارند.
البته دلبستگان به ساختار گرایی می گویند که این صرف وقت به نتیجه کار می ارزد؛ امّا بسیاری از معلمان احساس می کنند تحت فشار زمان هستند ونتیجه گیری می کنند که به یک حد وسط نیاز دارند.
این که از یاد گیرنده بخواهیم اصل های علمی را کشف یا دوباره کشف کند، یادگیری را توسعه و پرورش می دهد؛ امّا گاهی او در جریان اکتشاف، بر اصول غلط، مثلاً بر یک نظریه علمی نادرست که خودش ساخته است، پای می فشارد.
گرچه ممکن است ساختار گراهای افراطی ادعا کنند که فرآیند، همه چیز است و ما غیر از آن هدفی نداریم، امّا دیگران معتقدند که از این راه یا راه دیگر، سرانجام دانش آموزان باید به یک فهم صحیح برسند که بهترین نظریه مطرح شده در آن موضوع تخصصی کدام است. تجزبیات یادگیری ساختار گرایانه، مستلزم به کارگیری سطح بالای شناخت به وسیله یادگیرنده است و همه یادگیرنده ها نمی توانند به این چالش پاسخ صحیح بدهند. امکان دارد روش های ساختار گرایانه حتی گمراه کننده و عوام فریب باشند. " چرا به جای آن که چیزی را که می خواهید بدانم، به من بگویید، آن را به یک راز بزرگ تبدیل می کنید؟ " چنین پرسشی همیشه یک پرسش نابخردانه نیست.
کدام نوع ساختار گرایی ، چه زمانی به کار می آید ؟ مشکلات و دشواری های ساختارگرایی، اهمیت به کار گرفتن روش های ساختار گرایانه به صورتی عاقلانه، در جای صحیح و با هدفی صحیح را آشکار می سازد. چگونه یک معلم می تواند به مسائل و مشکلات یاد گیرنده پاسخ های ساختار گرایانه مناسب و هدفمند بدهد؟ یک رویکرد برای حل این چالش این است که برای دانستنی ها، انواع متفاوتی قایل شویم: دانستنی های ساکن و لخت دانستنی ها ی کلیشه ای، مفاهیم مشکل و دانستنی های بیگانه. این چهار نوع دانستنی احتمالاً به صورت های گوناگون برای دانش آموز مشکل ساز خواهد بود.
تجربیات یادگیری ساختار گرایانه، مستلزم به کارگیری سطح بالای شناخت به وسیله یادگیرنده است و همه یادگیرنده ها نمی توانند به این چالش پاسخ صحیح بدهند.
دانش لَخت ساکن
دانش لَخت یا ساکن، در بالا خانه مغز انسان جا خوش می کند و تازمانی که آن را به نحو ویژه، مثلاً از طریق یک امتحان یا پرسش مستقیم فرانخوانیم، در جای خود باقی می ماند و گرد و خاک می گیرند. یک مثال آشنا و شناخته شده برای یک این نوع دانش، واژه هایی هستند که معنی آنها را می دانیم؛ امّا هرگز این واژه ها را به کار نمیبریم. متأسفانه بیشتر دانشی که تمایل داریم فعالانه به کار گرفته شود در عمل معلوم شده است دانش لَخت و ساکن است.