بانک سوال دبستان گرمه

بانک نمونه سوال ابتدایی متوسطه اول و دوم پایان نامه مقاله تحقیق کارآموزی کارورزی طرح توجیهی کار آفرینی پروژه

بانک سوال دبستان گرمه

بانک نمونه سوال ابتدایی متوسطه اول و دوم پایان نامه مقاله تحقیق کارآموزی کارورزی طرح توجیهی کار آفرینی پروژه

فنون نویسندگی

مقدمه:هنر دیدن

نوشتن کار بیهوده ای است اگر در ابتدای امر هنر دیدن جهان ، به منزله یک داستان بالقوه به ذهن متبادر نشود.

( ولادیمیرناباکوف )

برای آنکه بتوانیم خوب بنویسیم باید آدمها و زندگیهایشان را بشناسیم باید دقیق و عمیق به پدیدهها و مسائل اطرافمان نگاه کنیم و عمیقاً دربارهشان فکر کنیم .ما در مقام یک نویسنده زمانی قادر خواهیم بود ، احساس زندگی را به خواننده آثارمان منتقل کنیم که ابتدا خودمان عمیقاً این احساس را تجربه کرده باشیم .در این راه هنر دیدن به ما بسیار کمک خواهد کرد .هنری که با صبری طولانی به دست میآید بواقع یک هنرمند ، یک نویسنده میداند که در هر چیز ، جزئی کشف ناشده و نادیده وجود دارد ، اما ما چشمان خود را عادت دادهایم تا تنها چیزهایی را ببینیم که دیگران پیش از ما دیدهاند ولی یک نویسنده به خوبی میداند که در فرد یا شئ یا پدیدهای چیزی نهفته است که آن فرد یا آن شئ را از افراد یا اشیاء دیگر متمایز میکند او باید به دنبال این نظمهای مخفی این جزءهای نهفته برود حقیقت اینست که اکثر انسانها در اغلب لحظات به علت غرق شدن در عادتها فرورفتن در خودخواهیها و یا سردشدن در بیتفاوتهای تنها روی خود توجه و تمرکز دارند تا اشیاء و موجودات اطرافشان و تنها در بعضی لحظات کوتاه ناب شاعرانه و معنویت که میتوانند هستی و وجود را حس کنند بنابراین پیشنهاد میکنم روی هنر دیدن تمرین کنید یعنی باید سعی کنیم حساسیتها را بالا ببریم و توانایی جذب و گرفتن همه امواجی را که از آدمها روابط و موقعیتهایشان منتشر میشود را کسب کنیم توجه داشته باشیم که این حساسیتها با احساساتی بودن به شدت فرق دارد احساساتی بودن یعنی خود را به دست احساسات سپردن یعنی در احساسات فرو رفتن و غرقشدن در سالهای تدریس به دفعات بسیاری از هنر جویان پرسیدهاند که چرا هر چه مینویسند مفهومی ندارد چرا شخصیتهای آثارشان عمیق نیست و یا خط طرح داستان فاقد منطق است و نتیجتاً نویسنده شدنشان دارد به رویایی واهی تبدیل میشود خب این دوستان باید ابتدا با توجه مطالعه و تجربه خود را به خوب دیدن مسلح کنند آنها باید بیش از هر چیز یک بیننده دقیق باشند تا متوجه مسائلی شوند که مخاطبان آثارشان هنوز متوجه آن نشدهاند و یا بر روی آنها توجه و دقت کافی ذکر کردهاند واقعیت این است که دنیا و موجوداتش در چشم نویسندگان صاحب نبوغ به همان شکلهای معمول سنتی نیست که دیده میشود بلکه مجموعهای از غافلگیریهای منحصر بفرد است که نویسندگان متبحر آموختهاند که آنها را به روش خاص خودشان ببینند و بر کاغذ بیاورند پس بهتر است قبل از نوشتن ابتدا یاد بگیریم که چگونه میتوان خوب ، دقیق ، و عمیق ببینیم .

:زاویه دید

این مبحث را با یک پرسش شروع میکنیم ! آیا میدانید نخستین مسئلهای که نویسنده به هنگام شروع داستان با آن مواجه میشود ، چه میباشد ؟

پاسخ :

بالاخره چه کسی میخواهد داستان من را تعریف کند ؟

یا راوی داستان کیست ؟ یا از چه زاویه دیدی باید استفاده کنم ؟به نظر بسیاری از منتقدان ، گزینش راوی یا انتخاب زاویه دید مناسب ،مهمترین گزینشی است که نویسنده به آن دست میزند نویسندگان مطرح و شناخته شده وسواس بسیاری ، در انتخاب زاویه دید داستان نشان میدهند:چرا ؟ برای اینکه حوادث ، کنشها : و وقایع ناگزیر توسط کلمات در اختیار خواننده قرار میگیرد ،اما آنچه مهم است این است که به یاری کلمات چه کسی یا چه شخصیتی ؟! انتخاب صحیح روایتگر موجب بر انگیختن عاطفی و ذهنی خواننده شده ، نهایتاً شرکت خواننده را در اثر موجب میشود .

اینک به توضیح و تعریف انواع زاویه دید (نظرگاه) همراه با مثالهایی میپردازیم اما آنچه لازم است اشاره شود این نکته میباشد که زاویه دید دوم شخص را در مبحث مونولوگ (تکگویی) توضیح و تشریح خواهیم کرد .

تعریف زاویه دید

زاویه دید یا نظرگاه به منظری گفته میشود که رویدادهای داستان از آنجا دیده میشود و یا میتوان گفت به روایتگری اطلاق میگردد که نویسنده به یاری او داستان خود را برای خواننده با میگوید .

بررسی انواع نظرگاهها الف: زاویه دید اول شخص مفرد

1- ازدید شخصیت اصلی

2-از دید شخصیت فرعی

نویسنده در داخل یکی از شخصیتها رفته، از چشم خواننده ناپدپد میشود . و این شخصیت برگزیده نویسنده است که به جای نویسنده ، داستان را به طریق اول شخص نقل میکند.

این شخصیت ممکن است فرعی و یا اصلی باشد ، درحوادث داستان شرکت داشته یا فقط ناظر حوادث داستان باشد .

در مثال ذکر شده ، نویسنده هر چه را اتفاق میافتد از دید ملخ میبیند یعنی همه افسانه ، بیان افکار و احساسات ملخ از زبان خود اوست .

از گرسنگی و سرما کزکرده بودم و مورچه را میدیدم که داشت دانه ذرتی را که از تابستان قبل انبار کرده بود ، هنهن کنان برروی برفها میکشید . شاخکهایم از سرما جمع شده بود و پای چپ عقبم بیاختیار میلرزید آخرالامر دیگر نتوانستم طاقت بیاورم .گفتم :

مورچه عزیز ، دوست من ، ممکن است لطفاً یک خورده از ذرتتان را به من بدهید ؟

مورچه به سر تا پای من نگانگاه کرد و با تکبر گفت :

تابستان چه کار میکردی ؟

در حالی که خاطرات خوش گذشته را در ذهن مرور میکردم ، معصومانه گفتم :

از کله سحر تا غروب آواز میخواندم

مورچه با حالتی از خود راضی ، پوزخندی زد و گفت :

خوب ، چون که تمام تابستان مشغول آواز خواندن بودی ، بهتر است تمام زمستان هم مشغول رقصیدن باشی !

از کنار لانه مورچه میگذشتم ، هوا بسیار سرد شده بود و برف همه جا را پوشانده بود ، دانهای را که پیدا کرده بودم با زحمت در روی برفها میکشیدم ملخ را دیدم که با مورچه داشت صحبت میکرد ، دقت کردم تا ببینم چه میگویند ، ملخ میگفت : مورچه عزیز ، دوست من ، ممکن است لطفاً یک خورده از ذرت خودتان را به من بدهید ؟

مورچه کمی به سرتا پای ملخ نگانگاه کرده ،انگار فهمید بود که چه حیوان بازیگوش و تنپروری است .

پرسید ، تابستان چه میکردی ؟

ملخ جواب داد : از کله سحر تا غروب آواز میخواندم

مورچه که متوجه حضور من شده بود روبه من کرد و گفت :

چون تمام تابستان آواز خوانده است فکر میکنم بهتر است تمام زمستان را هم برقصد .

هر دو شروع به خندیدن کردیم .

از محدودیتهای این شیوه از زاویه دید میتوان به موارد زیر توجه نمود:

1- میدان دید نویسنده تنگ و محدود میشود ، و خواننده هم نمیتواند غیر از جایی که شخصیت انتخاب شده نویسنده در داستان میرود ، از جای دیگری مطلع شود .لازم به ذکر است که نویسنده باید با مهارت در انتقال و یا ذکر گفتگو و یا به طور طبیعی شخصیت داستان نیش را از مسائل و موضوعاتی که نمیتواند ببیند آگاه کند و یا در محل حوادث مهم حاضر نماید

2- دست نویسنده برای تجزیه و تحلیل مستقیم و کامل در داستان ، بسته است زیرا ممکن است نویسنده میزان استعداد و آگاهی راوی را فراموش کند و حرفهای گندهتر از دهان او در دهانش بگذارد ، یعنی به بیان دیگر ، ممکن است گویش راوی با معلوماتش و یا با بیان وی با میزان وحد درک احساسی او از مسائل نخواند.

بدین معنی که اگر به طور مثال شخصیت ، انسانیکم سواد و بسیار عامی باشد ، روایت گفت وگو و نگاهش ( احساساتش ) به مسائل باید متناسب با ویژگیهای شخصیتی او باشد .

اما محسنات این ویژه:

1- واقعیتر ، صمیمیت بیشتر ، و زندهبودن داستان ( شخصیتها و حوادث داستانی ) را دنبال دارد.

2-ضمن دادن سرعت مناسب به حوادث و اتفاقات ، از آنجا که داستان مستقیماً از زبان شخصیت شرکتکننده در حوادث نقل میشود ، دیگر واسطهای به نام نویسنده بین خواننده و داستان وجود ندارد.

1- زاویه دید دانای کل :

داستان به وسیله نویسنده گفته میشود و از دید سوم شخص (او). نویسنده آزاد است به هرجا که دلش خواست سر بکشد هرگاه اراده کرد از نیات ، افکار و احساسات شخصیتها میشود مطلع شده ، ما را نیز در جریان بگذارد ، از دانش و مزایای بیحدی برخوردار است چون دانای کل میباشد . او میتواند رفتار شخصیتهایش را تخلیل کند و اگر میلش کشید به تفسیر درباره معنی و مقصود داستانی که میگوید بپردازد . او از همه چیز با خبر است ، اسرار نهان را میداند و مختار است که درباره هر چیزی کم بگوید یا زیادهگویی کند . به مثال ذکر شده توجه کنید ، هر آنچه هر دو شخصیت میگویند یا انجام دهد نقل شده است و هم اکنون افکار و احساسات آنها برای خوانده باز میشود حتی نویسنده در پایان معنی و مقصود داستان را نتیجهگیری میکند .مورچه خسته و کوفته دانه ذرتی را که از تابستان گذشته انبار کرده بود، هنهنکنان بر روی برفها میکشد در همان حال پیش خودش فکر کرد که شام امشب خیلی خوشمزه و مقوی بود .ملخی ، از سرما کز کرده و گرسنه ، همینطور به روبرو زل زده بود ولی آخر الامر دیگر طاقتش تمام شد : مورچه عزیز ، دوست من ، ممکن است لطفاً یک خورده از ذرت خودتان را به من بدهید ؟ مورچه پرسید : تابستان چه کار میکردی؟

بعد نگاهی به سر تا پای ملخ انداخت و فهمید که او چه جورحیوانی است ملخ که نمیدانست بعد چه خواهد شد ، خوشحال جواب داد :

از کله سحر تا غروب آواز میخواندم .

مورچه حنایی رک طوری که انگار تحقیر ملخ برایش اهمیتی ندارد ، گفت : خوب ، چونکه تمام تابستان مشغول آواز خواندن بودی ، بهتر است تمام زمستان هم مشغول رقصیدن باشی !

هر کس موقع جوانی بازیگوشی کند

موقع پیری هیچ چیز نخواهد داشت

شکل داستانهای زاویه دید دانای کل میتواند با هم بسار متفاوت باشد زیرا هر نویسندهای به میزانی مشخص به خود اجازه میدهد از قضایا و شخصیتها مطلع باشد .حسن این زاویه دید ، در انعطافپذیری آن در نقل داستان و توانایی تغییر مدام زاویه دید از یک شخصیت به شخصیت دیگر میباشد به زبان دیگر ، این شیوه وسیعترین عرضه را پیش روی نویسنده میگشاید اما از محدودیتها و معایب این زاویه دید:

همواره این خطر وجود دارد که نویسنده بین داستان و خواننده قرار بگیرد یا تغییر مدام زاویه دید از یک شخصیت به شخصیت دیگر ، ممکن است موجب از بین رفتن ارتباط منطقی بین اجزاء داستان ، یا به هم خوردن وحدت داستانی شود .

این شیوه و وزاویه دید بیش از هر زاویه دید دیگری میتواند بد به کار برده شده است ، اگر نویسندهای با مهارت و چیرهدستی از این شویه استفاده کند به عمق و وسعت والایی در داستان دست مییابد ولی اگر آن را به بکار ببرد واقعی بودن داستان خود را زیر سئوال خواهد برد .

امروزه نویسندگان سعی میکنند که دخالتی از این نوع در داستان نکنند و یا اگر از این زاویه دید استفاده کردند حداقل از دید یکی از شخصیتها باشد .

2-زاویه دید دانای کل محدود

الف- از دید شخصیت اصلی

ب- از دید شخصیت فرعی

در این زاویه دید مانند زاویه دید دانای کل نامحدود ، داستان به طریقه سوم شخص گفته میشود ، ولی تنها از دید یکی از شخصیتهای داستان (او) (تفاوت با زاویه دید دانای کل نامحدود )

این شخصیت را شخصیت انتخابی مینامیم نویسنده هرچه میبیند ، از نگاه همین شخصیت میبیند و با افکار او حرفهایش را میزند ، نویسنده میتواند به درون یا بیرون شخصیت نفوذ کند و آنچه را او میبیند و میشنوند ( یرونی ) و یا احساس و یا فکر میکنند ( درونی ) ارائه دهد .

به زبان ساده تری می توان گفت : نویسنده از همه چیز این شخصیت ، حتی بیش از خود او ، با خبر است .و این مکان را دارد که افکار و اعمال او را تفسیر هم بکند .

اما نکته مهم در این زاویه دید این موضوع میباشد که نویسنده ، در این نوع زاویه دید ، افکارو احساسات و اعمال دیگران را نمیداند.

اگر هم بداند و بخواهد بگوید فقط از دید شخصیت انتخابی داستانش میتواند راجع به افکار دیگران اظهار نظر کند .شخصیت انتخابی ( او ) نویسنده ممکن است فرعی یا اصلی باشد یعنی میتواند در جریان حوادث شرکت داشته باشد و یا فقط ناظر حوادث باشد . انتخاب درست در این موارد ، برای داستان بسیار حایز اهمیت است این نکته لازم به ذکر است که کمتر نویسندها پیدا میشود که از زاویه دانای کل محدود استفاده کند و از دید شخصیتهای فرعی برای روایت داستان استفاده کند .داستان ذکر شده مربوط به دانای کل محدود و از دید مورچه میباشد ، نویسنده درباره اینکه ملخ چه میکند و یا چه احساسی دارد، به ما چیزی نمیگوید ما فقط از آنچه مورچه میبیند یا میشنود و یا میداند ، مطلع میشنویم یعنی حتی ملخ را هم از دید او میبینم .

مورچهخسته و کوفته ، دانه ذرتی را که از تابستان قبل انبار کرده بود ، هنهنکنان به روی برفها میکشید .در همان حال پیش خودش فکر میکرد که شام امشب خیلی خوشمزه و مقوی خواهد بود تازه آنوقت بود که مورچه متوجه ملخی که از سرما کز کرده بود شد،

ملخ گفت : مورچه عزیز دوستان من ممکن است لطفاً یک خورده از ذرت خودتان را به من بدهید ؟

مورچه به سر تا پای ملخ نگانگاه کرد و فهمید او چهجور حیوانی است .بعد پرسید : تابستان چه کار میکردی ؟

ملخ جواب داد : از کله سحر تا غروب آواز میخواندم

مورچه خیلی رک ، طوری که انگار تحقیر ملخ برایش اهمیتی ندارد

گفت : خوب ، چون که تمام تابستان مشغول آواز خواندن بودی ، بهتر است تمام زمستانم هم مشغول رقصیدن باشی !

محسنات :

داستانهایی که به طریقه دانای کل محدود (او) نقل میشود ، به واقعیت نزدیکتر است تا زاویه دید دانای کل . زیرا در این شیوه فقط از دریچه افکار و احساسهای یک نفر جهان را مینگریم و این با شرایط عادی زندگی بیشتر هماهنگ است .

ضمن اینکه در این زاویه دید ، داستان خود به خود یکدست میشود ، چون تمام جزئیات داستان نتیجه تجربیات تنها یک نفر است .

اما محدودیت این زاویه دید ، درست همانند اولین محدودیت ذکر شده در صفحه 3 زاویه دید اول شخص میباشد ( محدودیت مکانی و زمانی نویسنده )

3-زاویه دید بیرونی ( ظاهری یا زاویه دید نمایشی )

در نظر بگیرید که دوربینی در دست دارید و با آن همه جا میروید ولی فقط چیزهایی را که دیده یا شنیدهاید را ظبط میکنید ، یعنی به عنوان نویسنده در این زاویه دید ، نمیتوانید تحلیل و تفسیر کنید و یا به درون ذهن شخصیتهای رسوخ نمایید .

به زبان ساده تر ، شما در این زاویه دید ، خوانده را به عنوان تماشاگر در جایی می نشانید تا با خواندن داستان ، حوادث را تماشا کند .به واقع این زاویه دید برای فیلنامه و نمایشنامه بسیار کار برد جذابتری دارد خواننده شما ، آنچه را که شخصیتها انجام می دهند و می بینند و یا آنچه را که آنان میگویند ، می شنود : اما فقط از طریق حدس و گمان شخصیت است که درباره افکار ، احساسات آنها و یا آنچه آنها واقعاً هستند ، قضاوت می کند .( زاویه دید داستانهای مینی مالیتی)

s با این زاویه دید میتوان بهترین و جذابترین داستانهایی نوشت را که تماماً با گفتگو نوشته و پرداخت شده باشد .

اما خیلی کم داستانی پیدا میشود که مو به مو و دقیقاً به این شیوه نوشته شده باشد ، زیرا محدودیتهای که این شیوه به نویسنده تحمیل میکند ، طاقت فرسا است. و به محض اینکه نویسنده جملاتی از خود به داستان اضافه کند ، خواننده در مییابد که او با نوشتن این کلمات ، در جهت تحلیل داستان پیش رفته است .اما نکته بسیار مثبت این داستانها ( زاویه دید بیرونی ) سریع بودن شکل داستانگویی آن است . داستان ملخ و مورچه را به شیوه زاویه دید بیرونی آوردهایم توجه کنید در هیچ جای داستان به آنچه شخصیتها فکر یا احساس میکنند اشاره میشده ، خواننده خود مجبور به تجزیه و تحلیل و برداشت میباشد : مورچه دانه ذرتی را که شاید از تابستان قبل انبار کرده بود ، به روی برفها میکشید .سرما بیداد میکرد : اما او همچنان تقلا میکرد و عرق میریخت ملخی که شاخکهایش از سرما جمع شده بود و پای چپ عقبش بیاختیار میلرزید ، چند دقیقهای میشد که به جلو زل زده بود. آخر الامر گفت : مورچه عزیز ، دوست من ، ممکن است یک خورده از ذرتتان را به من بدهید ؟ مورچه به سر تا پای ملخ نگاه کرد ، بعد با اوقات تلخی گفت : تابستان چه کار میکردی ؟

ملخ با همان لحن قبلی گفت : از کله سحر تا غروب آواز میخواندم مورچه لبخند کمرنگی زد و گفت :خوب ، چون که تام تابستان مشغول آواز خواندن بودی ، بهتر است تمام زمستان هم مشغول رقصیدن باشی !

در این زاویه دید ، A ction یا عمل داستانی و فعالیت شخصیتها بسار زیاد دیده میشود همانطور که گفته شد داستان عمدتاً از طریق گفتگو و حرکات و رفتار بیرونی و ظاهری اشخاص نوشته میشود و دست نویسنده برای تجزیه و تحلیل در داستان بسته است .

جواب مثبت است . در واقع همه اشکال ابراز وجود جنبه درمانی دارد و همه می دانیم که هم اکنون در علم روانشناسی از این خصوصیت ( نوشتن ) برای معالجه و درمان بعضی از امراض روحی و روانی استفاده می شود.

اما یک نویسنده با تجربه به خوبی به این موضوع آگاه است ، که تمامی این تراوشات درونی ، در حوزه ادبیات ، قرار نمیگیرد . امروزه بسیاری از نویسندگان جوان ، از نوشتن تنها برای ابراز عواطف سرکوب شده ، عواطف و احساسات مجازی- محرومیتها و رنجها و عقده ها و صقفها و نه احساسات ناب استفاده می کنند . نوشتن برای این جوانان به محل تخلیه فشارهای روحی و روانی بسیار شخصی و به نوعی تنظیم فشارهای درونی تبدیل میشود ، که اتفاقاً با این کار به نوعی پالایش روانی هم دست پیدا می کنند ولی باید بدانند که این نوشته ها صرفاً به حال درونیشان آن هم به طور مقطعی مفید است ، اما نهایتاً مخل روند و به پیشرفت نویسندگی آنها می شود . در حقیقت خواننده به این بالا آوردن مکاشفات ، به این بارکردن عاطفه بر کلمات که ساکن به پیشروی اثر نمیکند اصلاً علاقهای ندارد ، و ارتباط با این اصل اساسی هنر ناب برقرار نمی گردد. برای نویسنده طرح اینگونه نوشتهها تنها به بهبود زندگی شخصی خودش کمک می کند وصرفاً باعث خوشی و سبکباری ، تنها و تنها خودش میشود اما یک نویسنده آگاه نمی گذارد این نوشته ها مانع پیشروی کارش شود . پس از دوستان جوان علاقمند می خواهم از همین لحظه سعی کنند این سطرها را که اصطلاحاً به آن سطر مستی می گویند شناسایی و حذف کنند تا اثرشان به حیطه نویسندگی درمانی وارد نشود.

ابتکار

آیا می دانید ابتکار در نویسندگی به چه معناست و یا جایگاه ابتکار یا بهره گیری از تخیل در یک اثر هنری چه سطحی قرار می گیرد ؟

لطفاً قبل از اینکه جواب را مطالعه کنید کمی تأمل کنید .

ابتکار در نویسندگی ، یعنی توانایی نوشتن موضوعی که حاصل تجربیات شخصی نویسنده نیست یا به تصویر درآوردن اتفاقی که نویسنده هرگز آن را تجربه نکرده است . ابتکار در هر سطحی از نویسندگی مهم است ، نویسنده بدون ابتکار خیلی زود چنته اش از درک اشخاص و وضعیتها خالی شده ، به تکرار افتاده ، اثرش ساکن و قابل پیشبینی میشود . آیا میدانید شکسپیر هنگامی که تصمیم داشت نمایشنامه هملت شاهزاده دانمارکی را بنویسد ، اصلاً گذرش به دانمارک نیفتاده بود ولی ببینید فضاها و محیطهای اثر تا چه حد عمیق و دقیق توصیف شده است ، نمونههای این چنینی درآثار بسیاری از نویسندگان چون ، گورگی ، کافکا ، هرمان همه ، کالوینو ، مارکز ، داستایوفسکی ، جان اشتاین بک ، دکتروف و دیگران وجود دارد .

شاید بپرسید چگونه میتوان به چنین ابتکاری رسید ! گمان میکنم که مروری کوتاه به فرآیند نوشتن میتواند به این بحث کمک کند .نویسندهای را درنظر بگیرید که در حین مطالعه روزنامه به خبرهایی با این مضمونها بر میخورد : متهم به قتل دختربچه هنوز انکار میکند ، کشف جسد حلقآویز شده یک آرایشگر ، قتل در کلبه جنگلی فکر میکنم زیادی جنایی شد یا برگ برنده بوش باز هم گریخت و یا هر خبر دیگری ، بسیار متحمل است که بسیاری از افراد ، پس از کمی تأمل از این خبر بگذرند و به مطالعه باقیمانده روزنامه بپردازد. اما نویسنده مورد بحث ، مطمناً تأمل و سکون بیشتری روی این تیترها خواهد داشت حتی ممکن است چیزی اتفاقاً نظر او را جلب کرده ، و سعی کند تا از زوایای مختلفی به آن دقیق شود ، یا حتی خبر فوق در ذهن نویسنده جرقهای ایجاد کند و تبدیل به فکر سمجی شود که او را همچون بیماری وسواسی به دنبال خود بکشد تا جایی که به هیأت یک داستان یا بخشی از یک داستان در آید. نکته ظریفی در اینجا هست که مایلم آن را روشن کنم ، چه تفاوتی بین یک فرد عادی با یک نویسنده وجود داد که ما شاهد چنین عکس العملهای متفاوتی میباشیم حقیقت اینست که یک نویسنده به گفته فالکنر خود را به عنصر ، تجربه ، تخیل و هنر دیدن مسلح کرده است .او حساسیتهایش را در زمینه های مختلف بالا برده بنا به این نگاهی ژرفترین و عمیقتری نسبت به موضوعات روزمره دارد.

یک توصیه به جوانان علاقمند به نویسندگی :

دوستان من لزومی ندارد شما از کلمات ثقیل ادبی ، توصیفهای شاعرانه و یا مجلات پر طمطراق در نوشته هایتان استفاده کنید ، گاهی باید بتوانیم خیلی ساده و با تعجب به اشیاء و پدپده های اطرافمان نگاه کنیم و با یک زبان معمولی ولی دقیق ، درباره مسائل و اشیاء عادی و روزمره نوشته و نیرویی عظیم و حتی حیرتانگیز به این چیزهای معمولی ، صندلی ، میز ، خیابان ، درخت و.بدهیم .فراموش نکنید که نویسنده واقعی کسی است که خودش ارزشها و دنیایش را خلق میکند .با کمی دقت در کتابهای نویسندگان مطرح دنیا ، متوجه میشویم که آنها تصوارت ما را مثلاً به گونهای در مورد یک کمد، یک گل ، یا حشره متحمل میکنند که دیگر ما کمد، گل ، حشره را با آن تصور و تصویر سنتی ، قالبی و شناخته شده نگاه نمی کنیم.

پس باید بتوانیم چیزهایی عادی را چنان زیبا ، دقیق و یا موشکافانه توصیف کنیم که همه در مقابل آن با تعجب بگویند : عجب چه طور تا به حال نفهمیده بودیم که این چیز معمولی اینقدر زیبا و یا شگفتانگیز است ، خلاصه کنم برای یک نویسنده آنچه مهم است در دهه اول نوع نگاه کردن خاص خودش به پدیدهها و در مرحله بعد یافتن بهترین راه ممکن برای بیان این نوع نگاه است . به یاد داشته باشید که اینگونه نبوده است که نویسندگان بزرگ جهان ، همه استعدادهای بزرگی بوده یا نبوغ ویژهای به صورت فطری در نهادشان وجود داشته است ، نه ، مطمئن باشید به این صورت نبوده است ، آنچه آنها را برجسته کرده ، نحوه نگرش خاص و منحصر بفرد آنها در درجه اول و سپس انتقال هنرمندانه این نوع نگرش است.

افتتاحیه و انواع آن

آیا میدانید که اگر اولین بند یا پاراگراف داستان شما ، خواندنی باشد مخاطب را ترغیب میکند تا صفحه آخر را بخواند.

اگر خواننده پیوسته مجذوب رویدادهای نمایشی و جالب اثر شما بشود صفحه بعد را نیز میخواند. بواقع رمان ، داستان کوتاه و یا حتی مقالههایتان را باید به نحوی بنویسید که هرخط یا هرصفحه آن خواننده را به خط و صفحه بعدی هدایت کند. درحقیقت ، خواندن یا شنیدن داستان در سالهای نه چندان دور ، مهمترین تفریح بسیاری از افرادی بوده است که درغیاب تفریحات امروزی و رسانههای رقیبی چون رادیو ، تلویزیون ، سینما ، اینترنت و.. به جهان داستانی نویسنده پناه میبردند. بسیار شنیدهایم که پیشینیان ما شبهای حلولانیشان را با شنیدن و یا گفتن قصه و خواندن اشعار فردوسی و نظامی و امثالهم بسر میبردند.

اما هم اکنون چه به آیا درعصرحاضر میتوانیم ادعا کنیم که مطالعه یا شنیدن یا گفتن داستان مهمترین تفریح مردم است .

همه میدانیم که درجهان امروز سرعت زندگی ما را غافلگیرکرده و فرصتهای اندکی برای مطالعه و فراغت باقی گذاشته است .

همه میخواهیم یک فیلم دو ساعته یا یک داستان 50 صفحهای هرچه سریعتر تمام شود تا بتوانیم پایان را ببینیم و به نقطه سکون برسیم ، اصطلاحاً میگویند بیماری «پایان بینی» به عارضهای عام تبدیل شده است. آندره ماله و نویسنده و اندیشمند فرانسوی و صاحب کتابهای وضعیت بشری و ضد خاطرات در دهه 70 قرن گذشته ، با توجه به فروریختن بهمن وسایل ارتباط جمعی و رسانهها بر قلب و ذهن مخاطبان ، از مرگ داستان و رمان سخن گفت . ولی این اتفاق نیفتاد بلکه داستان با وامگرفتن کیفیت سرعت ، گوناگونی و بصریبودن رسانهها به حیات خویش ادامه دارد .

اگر شما یک نویسنده در قرنهای گذشته بودید، داستانتان را میتوانستید با آسودگی خاطر و با توصیف مثلاً شهریار روستای قهرمانتان شروع کنید ، بعد صحنهخانه را توصیف کرده ، سپس قهرمان را درحال انجام کارهای روزمرهاش نشان بدهید و سرانجام به شرح کامل با جزئیات ارتباط او با اطرافیان بپردازید و تازه بعد از 30 تا 40 صفحه ( همانند رمانهای گوژپشت نتردام و یا کارگردان دریا و یا سهتفنگدار یا سرخ و سیاه ، غرور و تعصب ، بلندیهای بادگیر و) نوبت به طرح کشمکش شخصیت با یک مشکل ، یا لحظهای مهم از داستان برسد . شما فکر میکنید این گونه نوشتن در سالهای اخیر، مخاطب گستردهای هم پیدا میکند ؟ یا نه اصلاً از دیدگاهی دیگر به این مسئله نگاه کنیم ، در رقابت شدید بین نویسندگان از یک سو و از سوی دیگر ناشران و ظهور هر روزه تکنیکهای داستاننویسی جدید که تنها هدفشان جلب مخاطب بیشتر است ، اگر قصد داشته باشیم اینگونه مصول بنویسم آیا ارتباطی موفق و عمیق با مخاطب بر قرار میکنیم ؟

داستان امروز باید سرعت ، شدت ، حدت و تأثیرقوی متناسب با این دهه را داشته باشد . داستان باید نمایشی یا قوی آغاز شود و بتواند از همان ابتدا احساس خواننده را چنگ بزند و بیدرنگ او را به قلمرو احساس و افکار داستان بکشاند .چند بند اول داستان باید چنان نیرویی داشته باشد تا بتواند خواننده را از افکار و خیالات عادی خود جدا کند و او را در افکار و احساسات نویسنده داستان غرق کند . البته بدون آنکه کیفیت و یا جامعیت اثر فدای جذب مخاطب شود . به طور کلی چهار شیوه پرکشش برای شروع داستان ، رمان و وجود دارد که با ذکر مثالهایی از آثار مطرح ادبیات جهان به آن میپردازیم .

انواع افتتاحیه

چهار شیوه پر کشش برای شروع ( افتتاحیه)

1- با شخصیتی گیرا و جذاب :

یک روز صبح گرگوا زامزا از خوابی آشفته بیدار شد و فهمید که در تختخوابش به حشرهای عظیم تبدیل شده است .

(ملخ اثر کافکا)

در ساعت یازده شب چهارشنبه آن هفته جن در آقای مودت حلولکرد .

(ملکوت اثر بهرام صادقی)

در یازدهم نوامبر سال 1997 ورونیکا به این نتیجه رسید که سرانجام زمان آن فرا رسیده است تا خودش را بکشد . با دقت اتاقش را که از یک صومعه اجاره کرده بود تمیز کرد . دندانهایش را مسواک زد و دراز کشید .

(از کتاب ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد اثر پائلوکوئیلو)

همه از کسی صحبت میکردند که به تازگی درگردشگاه ساحلی دیده شده بود خانمی با سگ کوچک.

(خانم با سگ کوچک اثر چخوف)

2- افتتاحیه با موقعیتی نمایشی (دارای کنش،تصویر و یا دیالوگ):

صدای فرمانده چون صدای شکستهشدن یخ نازکی به گوش رسید:

« عبور میکنیم »

« نمیتوانیم قربان هواداره توفانی میشه »

فرمانده گفت:« از تو نمیپرسم گروهبان برگ »

« نورافکنها روشن ! دور موتور 8500 ، عبور میکنیم »

« از کتاب زندگی پنهان والتر میتی اثر جیمز ترنر »

هیچکدام از رنگ آسمان خبر نداشتند ، چشم آنها سطح آب را می نگریست و به موجهای دوخته شده بود که به سوی آنها پیش میآمدند ، موجها ستمگرانه و وحشیانه سراشیب و بلند بودند و هر یک با قله کفآلود خود کار سفردریایی قایق کوچک را دشوار میکردند . آشپز، آستینها را تا بالای ساعد بالا زده بود و هر بارکه خم میشد تا آب قایق را خالی کند میگفت: خداوندا ، دیگر چیزی نمانده بود .

« قایق بیبادبان اثر استیفن کرین »

3-افتتاحیه با پس زمینه ای جذاب :

(مکان و فضایی که داستان در آن رخ میدهد را با حداقل واژگان و با انتخاب جذابترین کلمات توصیف میکنید ، معمولاً افتتاحیههایی با پی زمینهای جذاب به خواننده احساس تعلیق یا انتظارمیدهد)

پس از شصت و دو روز که باران نباریده بود : در شامگاه آن سپتامبر خونین شایع یا خبر و یا هرچه بود ، مثل آتشی که درعلف خشک بگیرد ، به همه جا رسید.

(سپتامبر خشک اثر ویلیام فالکنر)

مرگ سرخ مدتها بود در کشور بیداد میکرد .کسی طاعونی این هم کشنده یا این همه شنیع ندیده بود .حضور جسمی آن خون بود و مهرش سرخی و وحشت خون .

دردهای شدید بود و سرگیج ناگهانی و سپس خونریزی تمام ناشدنی از منفذهای تن و از حال رفتن.

(نقاب سرخ از ادگار آلن پو)

در غرب میدان واشنگتن اسکویر درنیویورک ، محلهای هست که کوچههای باریک و پیچاپیچ آن به طرز عجیبی همدیگر را قطع میکنند و هر تازه واردی را گیج و سرگردان میسازند. این ناحیه که مردم اسمش را نقاط مسکونی گذاشتهاند ، کوچههایش به قدری انحناء و چپ و راست دارد که ممکن نیست هر تازه واردی برای پیداکردن راه خروج خود ساعتها سرگردان نشود . بعضی از کوچهها پس از طی مسافتی از نو خود را قطع میکنند و همین حالت عجیب و غریب و غیرعادی است که به نقاشان و تابلوسازان فرصت خوبی میدهد که صحنههای جالبی برای نقاشی پیدا کنند .

« آخرین برگ از آُهنری »

درمثال فوق آُهنری با توصیف مستقیم مکان ، زمینه را برای معرفی شخصیتهای اثرش مهیا میسازد .

در برخی از شهرها ،خانههایی هست که دیدارشان مثل تاریکترین صومعهها گرفتهترین دشتها یا غم انگیزترین ویرانهها اندوهی در دل بر میانگیزد و شاید سکوت صومعه ها بیباری و خشکی دشتها و اندوه مرگ آلود ویرانه ها یک جا در این خانهها باشد.

«اوژنی گرانده اثر بالزاک»

3- ترکیب کردن همه موارد قبل در یک بند یا پاراگراف یا صفحه :

(شخصیت جذاب ، موقعیت نمایشی ، پس زمینه جذاب )

او یکی از دخترهای زیبا و دلربایی بود که گهگاه از روی اشتباه سرنوشت ، در خانواده کارمندی به دنیا میآیند . نه جهیزی داشت ، نه امید رسیدن به ارثیهای و نه وسیلهای برای آنکه مردمی ثروتمند با او آشنا شود ، به تفاهم برسد ، شیفته او شود و با او ازدواج کند از این رو تن به ازدواج با کارمندی جزء در وزارت آموزش و پرورش داد.

« گردنبند اثرگی دوموپاسان »

یک نکته :

سعی کنید هرگز آثارتان را با شخصیتهایی یا مشغول فکر کردن هستند ( برای صفحات طولانی و یا توصیفات خستهکننده ) شروع نکنید . چون این صفحهها نمایشی نیست بلکه ایستا و ساکن است .

داستان باید برای خواننده اتفاق بیفتد .صحنه افتتاحیه باید شخصیتی را به نمایش بگذارد که درگیر با یک کشمکش و یا در وضعیتی بحرانی است . اگر شخصیت تحت نوعی فشار نباشد شخصیتی بیروح و وضعیت داستانی ساکن و ایستا است.

یک سئوال ؟ از کجا بفهمیم که اثرمان را خوب شروع کردهایم ؟ یا چگونه میتوانیم به این نتیجه برسیم که یک افتتاحیه قابل تأمل برای داستانمان ( یا نمایشنامه ، فیلمنامه ،حتی مقاله) در نظر گرفتهایم ؟

جواب:

خب . یک مقدمه خوب را اگر حذف کنید به اثر لطمه میخورد و آن را ناقص میکند. اگر افتتاحیه اثر را حذف کردید و دریافتید که درکلیت داستان یا مقاله یا برنامه رادیویی و خللی وارد نشد، باید به فکر پرداخت مقدمهای دیگر باشید.

 توصیف

فکر میکنید از چه راههایی میتوانیم شخصیتها : زمان و مکان فضا و حوادث داستان را برای خواننده تشریح کنیم ؟

خب توضیح میدهیم و یا اصطلاحاً توصیف میکنیم.

توصیف دوشکل عمده دارد :

1- توصیف مستقیم

2- توصیف غیرمستقیم

واقعیت اینست که هر چه در تاریخ داستاننویسی جلوتر میرویم ، نویسندهها به توصیف غیر مستقیم متوسل میشوند و از توصیف مستقیم معمولاً فاصله میگیرند ، یعنی امروز نویسندهها شخصیتها را به گفت وگو و عمل وادار میکنند یا فضاهایی را تصویر میکنند تا خواننده خود از خلال تصویرها ، رفتارها و حرفها وضع و موضوع را درک کند .

توصیف مستقیم :

در توصیف مستقیم مهمترین نکتهای که باید به خاطر داشته باشیم این است که زیاد حرافی نکنیم ، مختصر و مفید بنویسیم با جملههای ساده و دقیق . چخوف نویسنده شهیرروس مثال جالبی در این زمینه دارد ، او میگوید : وقتی مینویسیم (مردی روی چمن نشست) خواننده مطلب را سریع میگیرد و اجازه تخیل دارد اما اگر بنویسیم «مردی کوتاه قد و باریک اندام با ریش حنایی رنگ بیسو صدا و با کمرویی درحالی که با ترس به اطراف نگاه میکرد روی چمن سبزی که قبلاً توسط رهگذران لگدمال شده بود ،نشست» این جمله مستقیماً و آناً به ذهن خواننده نمینشیند و به او اجازه تخییل را نمیدهد .

به چند نمونه توصیف مستقیم که ذیلاً آمده است توجه کنید « دکتر وارد سلف سرویس بیمارستان شد ، کتش را درآورد در کنار پنجره نشست ، خسته بود ، از بیماران زیادی عیادت کرده بود و امیدوار بود نیمساعتی بعد از ناهار استراحت کند .»

توجه کنید در مثال فوق ،شخصیت مشخص است که دکتر است مکان هم سلف سرویس بیمارستان، زمان نیز ظهرات حالت روحی دکتر نیز مستقیماً توصیف شده است ، بنابراین ما با یک توصیف مستقیم سر وکار داریم .

توصیف غیر مستقیم :

در داستاننویسی باید به یاد داشته باشیم که در دادن اطلاعات داستان نباید لذت کشف را از خواننده بگیریم ، یعنی باید اطلاعات را به گونهای به خواننده منتقل کنیم که او خودش موضوع را کشف کند مثلاَ به جایی که بنویسیم هوا گرم بود و یا شخصیت گرمش شده است . می نویسیم : با ریگهایی از عرق پشت پیراهنش را لککرده بود . از نور خورشید چشمانش را بست، دگمه یقه پیراهنش را باز کرد و تلوتلوخوران خودش را زیر سایه درخت کنار جاده کشاند.

و یا مثلاً بجایی که بنویسیم ، مرد دندانهای سیاهی داشت که یک توصیف مستقیم است مینویسیم: وقتی مرد میخندید و دندانهایش را نشان میداد به نظر میرسید انبوهی از غذاهای فاسد و کپکزده را در دهانش ذخیره کرده است و یا انگار یک شیشه جوهرسیاه در دهان مرد خالی کرده بودند .یک بار دیگر تکرار میکنم هیچگاه خواننده را ابله فرض نکنید ، اجازه بدهید تخیلش را به کار بیندازد ، بگذارید خودش چیزهایی را کشف کند ، در دادن اطلاعات نباید لذت کشف را از خواننده گرفت .

همانطور که گفته شده توصیف غیر مستقیم بر سر طرق به انجام میرسد ، گفت وگو ، از خلال تصویرها و فضاها و از راه عمل ، کنش و رفتارها ، در انتهای مبحث این هفته از هر سه شکل توصیف غیرمستقیم مثالهایی آورده شده است .

توصیف غیرمستقیم از طریق گفت و گو :

زبان با عصبانیت گفت : از جان من چه میخواهی چرا مزاحم میشوی ، هرچه داشتم را صرف مصرف الکل کردی .

(مرد گفت) : ولی احتیاج دارم .خواهش میکنم . مریضم.

زن گفت : بگو ببینم پولی را که از پدرم گرفتی چه کردی ؟

- رد کردم.

+ برای چه؟

- من گدای صدقهبگیر نیستم.

توصیف غیرمستقیم از خلال تصویرها و توصیفها فضاها :

گامهای بلند و لاابالی بر میداشت ، همین طور که میگذشت خانه ملا اسحقجمو را شناخت ، بیدرنگ از پلههای نمکشیده آجری آن داخل حیاط کهنه و دود زده شد که دور تا دور آن اتاقهای کوچک با پنجرههای سوراخ سوراخ مثل لانه زنبور داشت . روی آب حوض ، خمه سبز بسته بود .بوی ترشیده با بوی پرک و سردابههای کهنه درهوا پراکنده بود .

توصیف غیرمستقیم از راه عمل و رفتار :

دخترک سطلی را که در دستش بود پرت کرد روی زمین طوری که آبهای توی سطل بیرون پاشید و شتگهای آب سر تا پای خودش و مادرش را خیس کرد . بعد هم جیغ کشید و پلهها را دو تا یکی بالا رفت صدای به همخوردن در اتاق از طبقه بالا مادرش را که مات مانده بود به خود آورد .

:طرح

طرح چیست ؟ ترتیب قرارگیری اتفاقات و حوادث داستانی بر اساس یک نظم و دو قانون علت و معلولی.

طرح در واقع چارچوب داستان را شکل میدهد . طرح همانند اسکلت یک ساختمان قبل از ساخت است .

فورستر درکتاب وجوه زمان میگوید : « پادشاه مرد و بعد از آن ملکه نیز مرد » یک داستان است. اما پادشاه مرد و پس از مدتی ملکه از « غصه » مرد یک طرح است چون در جمله دوم علت مرگ ملکه یعنی از غصه مردن ذکر شده است .

بنابراین طرح داستان باید دو خصوصیت بنیادی داشته باشد:

الف- توالی زمانی در آن حفظ شده باشد .

ب- رابطه علیت و ببیت حرف اصلی را بزند ( در طرح علت به وقوع پیوستن کنشها قید میشود )

به مثال زیر توجه کنید .

« به کانون نویسندگان رفت و نویسنده شده » عبارت مذکور میتواند داستان باشد اما عبارت « به کانون نویسندگان رفت و در اثر تلاش نویسنده شد» یک طرح داستان است چون علت نویسنده شدن یعنی دراثر تلاش ذکر شده است .

تفاوت یک داستان با طرح آن داستان در چیست ؟

در داستان گفتگو ، توصیف ، لحن ، تحرک ، صحنهآرائی و فضاسازی کنشهای متقابل وجود دارد که طرح فاقد آن است. در طرح خواننده هنوز نمیتواند رابطه حسی قوی با شخصیتهای برقرار سازد بواقع شخصیتها هنوز جوانب مختلف شخصیتشان مطرح شده است .

تفاوت طرح داستانی با خلاصه داستان در چیست ؟

در خلاصه داستان به « شرح حوادث » میپردازیم اما در طرح همان داستان ما باید به توصیف «علل به وقوع پیوستن حوادث و کنشها » اشاره کنیم .

این نکته را همیشه به خاطر داشته باشید در طرح برای هر اتفاقی دلیلی وجود دارد در سالهای تدریس به دفعات مشاهده کردهام زمانی که از هنر جویان خواستهام تا طرح یک داستان را بعنوان تکلیف برای من بیاورند و یا برای ارائه در کلاس آماده کنند، به اشتباه خلاصه داستان را تهیه میکنند ، یک بار دیگر توجه شما را به این مسئله جلب میکنم در خلاصه داستان ما تنها به توضیح حوادث و اتفاقات میپردازیم .شما زمانی که بخواهید خلاصه یک داستان را که مطالعه کردهاید برای کسی تعریف کنید ناخواسته فقط به توصیف اتفاقات خواهید پرداخت . باور نمیکنید! امتحان کنید .

سه ویژگی یک طرح خوب :

1- طرح خوب باید بدیع و نو باشد.

به گونهای که اگر آن را به دو سنی و شخصی بدهیم تا مطالعه کند، خواننده را تا انتها حفظ کند .

2- باید انعطافپذیر باشد .

یعنی نویسنده براحتی بتواند دو در صورت تمایل ، مسیر حوادث و اتفاقات داستان را تحقیر دهد و یا آن را به سمت و سوی دیگر بکشاند .

3- سه طرح کوچکتر را بتوان درآن تشخیص داد.

الف- طرح حوادث ب- طرح شخصیتها ج- طرح احساسات ، افکار عقاید و نظرات

مسلماً یک داستان کوتاه ساده است و معمولاً بروی یک اتفاق یا یک عمل و کنش متمرکز است .اما در یک داستان بلند « درمان » طرح پیچیدهتر است و تکیه به چند اتفاق و کنش میشود .

نتیجهگیری : همیشه باید بدانید به کجا میروید.

سعی کنید قبل از شروع داستان ، حتماً طرحی از داستان را آماده کنید عبارتی باید از ابتدا ، میانه و انتهای داستان نمایشنامه و یا فیلنامه خود آگاه باشد همانگونه که از قبل تعیین مقصدی در ذهن سوار ماشین نمیشوید و حرکت نمیکنید.

این منطق در مورد داستاننویسی ، نمایشنامه و فیلنامه هم صدق میکند همیشه باید بدانید به کجا میروید ، داستان را در حین نگارش نسازید چون شک دارم داستان خوبی از کار در بیاید.

نظرات 2 + ارسال نظر
خاطره آنلاین چهارشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 20:00 http://www.khatereonline.com

سلام.
تا حالا دفترچه خاطرات داشتی؟
همین که توش خاطراتت رو بنویسی؟
نداشتی؟
عیب نداره
داشتی؟!
بازم عیب نداره
بیا به خاطره آنلاین تا برات بگم
مطمئنم تا حالا دفترچه خاطرات اینترنتی نداشتی
خاطره آنلاین یک نوع دفترچه خاطرات آنلاین برای تمامی ایرانیان است که شما می توانید خاطراتتون رو توش ثبت کنید تا دیگران بخونن و نظرشون رو بگن و امتیاز بدن و بتونید تو نظرسنجی بهترین خاطره اوّل بشید و از خاطره آنلاین جایزه بگیرید
پس شروع کن
راستی یادت باشه
تنها خاطره است که دست نخورده بجا می ماند

گروه انسانهای سبز GPG چهارشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 18:29 http://gpgir.org

درود بر میهن پرستان سبز اندیش

هم میهن به نظر شما ایران نیاز به دلسوزی دارد یا به همدلی و اتحاد ؟

برای سربلندی نام ایران و به احتزاز در آوردن پرچم صلح و عدالت برای زندگی

از میهن پرستان دعوت میگردد به جمع یاران هم اندیش و هم نویس میهن ما

بپیوندند .



? اطلاع رسانی عمومی


گروه انسانهای سبز GPG فعالیت خود را مجددآ با ساختار جدید در فضای سایبری

و ایجاد انجمن میهن پرستان آغاز نمود .



? امید است با هم اندیشی و عضویت ایرانیان میهن پرست در جای جای

این گستره خاکی بتوانیم گامهای مفیدی برای جامعه ایرانیان برداریم .






? این گروه یک جنبش مردمی میباشد

و هیچگونه وابستگی ایدئولوژیک به هیچ حزب و نهاد داخلی یا خارجی ندارد .




خبر :

مسعود طباطبائی جانباز 65% ارتش و سرگروه انسانهای سبز پس از بازگشت

از سفر اروپا تصمیم دارد در سال جدید طرح یادواره حماسه سازان سرزمین پاک

را در 3 نقطه تاریخ ساز ایران

? پاسارگاد آرامگاه اولین متفکر حقوق بشر دنیا و نماد صلح و دوستی ایرانیان

? خلیج فارس نماد اتحاد ایرانیان

? مناطق جنگی نماد میهن پرستی ایرانیان

با پیام تاریخ ، اتحاد و ایثار میهن ما را آغاز نماید.





? بدرود ما آغاز با هم بودن ماست




ارتباطات گروه :


انجمن سبز اندیشان ایران www.gpgir.org



پایگاه اطلاع رسانی سفرهای داخلی و خارجی گروه www.gpg.blogsky.com



سرگروه 09354115554





پاینده ایران ، سرافراز ایرانی





مانا ، دانا ، ‌پایدار و معرف ما به دیگر ایرانیان باشید .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد