به روایت فردوسی، سیاوش در حالی به دستور افراسیاب به قتل میرسد که فرنگیس، دختر افراسیاب، کیخسرو را از او بار گرفته است. افراسیاب که از انتقامجویی فرزند سیاوش در هراس است، دستور میدهد فرنگیس را چوب زنند تا تخم کین از او فروافتد.
امّا پیرانویسه، سپهسالار خردمند افراسیاب، او را از این تصمیم منصرف میسازد و بدو قول میدهد که کودک را پس از تولّد به نزد او آورد. پیران که این بار فرنگیس و کیخسرو را از چنگ مرگ میرهاند، پس از تولّد کیخسرو نیز برآن است تمام کوشش خویش را به کار بندد تا افراسیاب به نواده ی خود هیچ آسیبی نرساند از اینرو صبحگاهان به نزد افراسیاب میرود و پس از توصیف کودک نورسیده، از شاه میخواهد تا دل خویش را از اندیشه ی بد تهی کند. افراسیاب که اکنون از کشتن سیاوش پشیمان شده است به خوبی میداند که از این نورسیده، روزگار پرآشوب و جنگ خواهد شد و همه ی تورانزمین به او نماز خواهند برد. او از بیم آن که کیخسرو از نژاد خویش آگاه شود و به کینخواهی پدر برخیزد، دستور میدهد تا او را به کوه قلا به نزد شبانان فرستند.
پس پیرانویسه شبانان را فرا میخواند و از آنان میخواهد که کیخسرو را همچون جان خویش گرامی دارند. او دایهای را نیز با شبانان همراه میکند تا با دقّت فراوان در نگهداری کیخسرو اهتمام ورزند. کیخسرو سالها در نزد شبانان پرورده میشود تا این که پیران او را به نزد خود میآورد و به مهر میپرورد. افراسیاب که همچنان از این کودک کیانی در اندیشه میباشد، بر آن است که اگر کیخسرو گذشته را به یاد آورد و فکر انتقام را در سر بپروراند او را به سان پدر سر بباید برید. امّا باز هم پیران با درایت خویش افراسیاب را آرام میکند و از او میخواهد تا با یاد کردن سوگندی شاهانه حسن نیّت خود را درباره ی کیخسرو نشان دهد. افراسیاب نیز به روز سپید و شب لاژورد و خداوند جهانآفرین سوگند یاد میکند که از من به این کودک ستمی نخواهد آمد. علاوه بر این پیران میکوشد کیخسرو را در نظر افراسیاب دیوانه بنمایاند تا از گزند او در امان ماند. از اینرو شتابان به نزد کیخسرو میآید و از او میخواهد که خرد را از دل دور کند و خویشتن را در حضور افراسیاب به دیوانگی زند. چون کیخسرو به نزد شاه توران میآید، پرسشهای او را به عمد پاسخهایی پریشان و نابخردانه میدهد و از این رهگذر موجبات خرسندی افراسیاب را فراهم میآورد.
کیخسرو که به اشارت افراسیاب همراه با مادرش، فرنگیس، به سیاوشْگرد میرود سالیان دیگری را نیز دور از بر و بوم خویش در سرزمین توران به سر میبرد تا اینکه سرانجام گیو،پهلوان ایرانی، پس از هفت سال جستجو او و مادرش را مییابد و به ایران میآورد. در پی این گریز، تمام تلاشهای افراسیاب برای جلوگیری از انتقامجویی کیخسرو بیثمر میماند و او که همانند دیگر جبّاران در برگرداندن ورق سرنوشت ناکام میماند، سرانجام به دست نواده ی خویش کشته میشود تا این صدا هماره در گوش آدمیان طنینانداز باشد که نه هرگز تدبیر را توان مقابله با تقدیر است و نه هرگز خون پاک بیگناهان تباهپذیر است.