بانک سوال دبستان گرمه

بانک نمونه سوال ابتدایی متوسطه اول و دوم پایان نامه مقاله تحقیق کارآموزی کارورزی طرح توجیهی کار آفرینی پروژه

بانک سوال دبستان گرمه

بانک نمونه سوال ابتدایی متوسطه اول و دوم پایان نامه مقاله تحقیق کارآموزی کارورزی طرح توجیهی کار آفرینی پروژه

تربیت انسان

منظور از تربیت انسان، به فعلیت رسانیدن استعدادهای بالقوه او است. و چون کمال هر موجودی در شکوفایی و به فعلیت رسیدن استعدادهای بالقوه اوست، لذا در صورتی که انسان به صورت صحیح و در یک نظام تربیتی همه جانبه پرورش یابد، به کمال نوعی خود خواهد رسید. از این جا می توان دریافت که هدف نهایی از تربیت انسان نیز نباید چیزی جز کمال نهایی او باشد. حال جای این سؤال است که کمال حقیقی و نهایی انسان چیست؟ کدام مقصد است که اگر انسان به آن جا برسد به سعادت حقیقی خود نایل آمده است؟ و کدام هدف است که تمام مساعی تربیتی باید به سوی آن جهت گیری شوند و تمامی قوا و استعدادهای انسان در ارتباط با آن و در محدوده آن رشد و پرورش یابند؟ قبل از این که به بحث درباره کمال نهایی انسان بپردازیم،

نخست برای روشن تر شدن مفهوم کمال باید به این نکته اشاره کنیم که کمال انسان چیزی نیست که بستگی به قرارداد یا اعتبار افراد داشته و با تغییر اعتبار، تغییر کند. البته ممکن است از دیدگاه افراد مختلف کمال، نمونه های متنوعی داشته باشد به طوری که حتی چیزی که از نظر فردی کمال تلقی می شود، از دیدگاه فرد یا مکتب دیگر نقص تلقی گردد. اما این اختلاف در برداشت ها به این معنی نیست که واقعا کمال انسان امری قراردادی است و بستگی به نظر اشخاص یا مکتب ها دارد.

از اینجا می‏توان دریافت که هدف نهایی از تربیت انسان نیز نباید چیزی جز کمال نهایی او باشد.حال جای این سؤال است که کمال حقیقی و نهایی انسان چیست؟ کدام مقصد است که اگر انسان به آن جا برسد به سعادت حقیقی خود نایل آمده است؟ و کدام هدف است که تمام مسائل تربیتی باید به سوی آن جهت گیری شوند و تمامی قوا و استعدادهای انسان در ارتباط با آن و در محدوده ی آن رشد و پرورش یابند؟ شناخت کمال نهایی چگونه و از چه راهی می‏توان کمال نهایی انسان را شناخت؟ آیا عقل یا تجربه قادر به‏شناخت آن هستند؟ و اصولا میزان کارآیی هر یک از آنها در این زمینه چقدر است؟ تردیدی نیست که کمال نهایی انسان مربوط به روح او بوده، جنبه جسمانی ندارد.زیرا به طوری که می‏دانیم حقیقت انسان روح اوست و تکامل انسانی او در گرو تکامل استعدادهای روحی او می‏باشد و رشد جسمانی او تا اندازه‏ای که لازمه تکامل روحی اوست، ارزش دارد و به هیچ عنوان کمال نهایی او محسوب نمی‏شود.از این جا روشن می‏شود که کمال نهایی انسان مقوله‏ای نیست که بتوان از راه تجربه آن را شناخت.کمالات روحی زمانی قابل شناخت هستند که شخص خود واجد آنها شود و با تجربه درونی و شهودی آنها را دریابد.و لذا شناخت آنها برای کسانی که خود به این کمالات دست نیافته‏اند از طریق تجربی امکان پذیر نیست.اگر گفته شود با مطالعه در احوال و آثار شخصیتهای تکامل یافته می‏توان پی به کمال انسان برد، در پاسخ گوییم که این امر مستلزم دور است زیرا لازمه شناخت انسانهای به کمال پیوسته این است که از قبل ، کمال را شناخته باشیم.بنابر این، در این عرصه کاری از دست تجربه ساخته نیست . در مورد عقل نیز هم چنان که تاریخ اندیشه ی بشری به ثبوت رسانده است، باید گفت که به تنهایی، و بی آن که نوری از جانب وحی بر موضوع بتابد، عقل قادر به انجام این مهم نخواهد بود . برای شناخت کمال حقیقی و نهایی انسان باید گوش به ندای وحی داد و گره ی این معما را به انگشت تدبیر کسانی گشود که اتصال به خالق انسان دارند. امیال فطری انسان با این که به امور مختلفی تعلق می‏گیرند، سرانجام همه به هم می‏پیوندند و ارضای کامل و نهایی آنها در یک چیز خلاصه می‏شود و آن ارتباط با سرچشمه علم، قدرت، جمال و کمال است و این، جز در سایه پیوند با بارگاه الهی و تقرب و نزدیکی به خدا امکان پذیر نیست.تنها در نزدیکی به خدا و اتصال به معدن جمال و کمال است که تمامی خواسته‏های فطری انسان ارضا و انسان به مطلوب نهایی خود نایل می‏شود.جز پیوند با خدا، هر هدف و مقصد دیگری برای انسان، از آفت نقص و محدودیت مبرا نیست و به همین جهت پاسخگوی فطرت بی نهایت طلب او نخواهد بود.
کمال انسان(و هر موجود دیگر) یک امر واقعی و یک صفت وجودی است که انسان در صورت طی مراحل لازم، در واقع و در حقیقت واجد آن صفت و مرتبت می شود به طوری که در هر مرتبه از کمال کاری از او ساخته است که اگر به آن مرتبه نرسد، چنان کاری از او ساخته نیست.

حال که مفهوم کمال روشن شد، جای این سؤال است که کمال نهایی انسان چیست. آن چه ابتدا از عنوان«کمال نهایی» فهمیده می شود این است که کمالات غیر نهایی نیز برای انسان وجود دارد. یعنی چه بسا کمالاتی جنبه مقدمی و آلی داشته، زمینه را برای رسیدن به کمال نهایی فراهم می آورند. و لذا باید کمال نهایی را از کمالات مقدمی و فرعی بازشناخت تا هدف اصلی و نهایی از اهداف متوسط و ضمنی بازشناخته شود. آن چه میزان رشد و کمال و محدوده فعالیت هر یک از قوای انسان را تعیین می کند، توجه به کمال نهایی انسان و مقتضیات آن است یعنی رشد و کمال هر یک از قوای انسانی تا آن جا که مناسبت با کمال نهایی انسان داشته و مقدمه ای لازم برای حصول آن باشد، مطلوب است، در غیر این صورت، به جهت تعارض با کمال نهایی، نامطلوب خواهد بود.

1.کمال نهایی انسان از دیدگاه وحی

از دیدگاه وحی، انسان حقیقتی است مرکب از دو بعد جسم و روح. جسم انسان با مرگ او متلاشی شده از بین می رود اما روح او که جوهر اصلی وجود او را تشکیل می دهد، باقی می ماند و به حیات ابدی خود در جهان دیگر ادامه می دهد. بنابراین، کمال نهایی انسان نیز که مربوط به روح اوست باید امری فناناپذیر و جاودانه باشد. از سوی دیگر، کمال حقیقی انسان نتیجه یک سیر آگاهانه و اختیاری است یعنی آن چه که او را مستعد برخورداری های اخروی می گرداند، نتیجه سیر و حرکت اختیاری و آزادانه اوست و جنبه جبری یا ناآگاهانه ندارد. مطالعه در آیات قرآنی این حقیقت را به وضوح روشن می کند که از دیدگاه اسلام کمال نهایی انسان تعلق به دنیا و طبیعت نداشته، متعلق به جهان ابدی است، یعنی گر چه کمال امری است که باید در این عالم کسب شود، ولی ظهور این کمال به صورت مقصد نهایی حیات انسان، در عالم آخرت است. و دنیا را با تمام وسعت و گستردگی خود ظرفیت ظهور کمال نهایی انسان را ندارد. از این رو، جهان دیگری در پی این جهان هست که از محدودیت های این عالم منزه و از حجاب های فراوان موجود در آن مبراست و لذا ظرفیت ظهور کمال نهایی انسان را داراست. مقصد نهایی حیات انسان آن چنان که از آیات قرآنی دریافت می شود مقام و مرتبتی است که از آن به«نزد خدا» تعبیر می شود، یعنی انسان در نقطه نهایی سیر استکمالی خویش به جایگاهی می رسد که آن جا، نزد خدا و جوار رحمت اوست. خداوند در قرآن در مورد سرنوشت نهایی متقین می فرماید: ان المتقین فی جنات و نهر فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر(1). به تحقیق پرهیزگاران در باغ ها و نهرهای(بهشت جاودانی) منزل خواهند گزید. در جایگاهی راستین«نزد» خداوند سلطنت و عزت متنعمند. این آیه، جایگاه متقین را در نزد پروردگارشان معرفی کرده، آن را جایگاه واقعی آنان می شمارد؛ جایگاهی که در حقیقت شایستگی اقامت پرهیزگاران را دارد. در جای دیگر، قرآن دعا و تقاضای همسر فرعون را بیان می کند که از خداوند در خواست می کند: رب ابن لی عندک بیتا فی الجنة(2) پروردگارا! برای من خانه ای در«نزد» خود در بهشت بنا کن. ویژگی بهشت، به عنوان منزلگاه انسان، این است که در نزد خدا و در جوار قدس اوست. نباید تصور کرد که بهشت اخروی عینا از نوع باغ های دنیوی است بلکه این بهشت اصولا متعلق به عالم دیگری است که تفاوت های بنیادی با این عالم دارد.بهشت به معنی سفره کرامت الهی است که برای بندگان صالح خدا گسترده شده است و بهشتیان در جوار قرب ربوبی و بر سر سفره عنایات الهی هستند و از دست رحمت او انواع نعمات را دریافت می دارند.
جایی که مطلوب نهایی و حقیقی انسان نیز جز رسیدن به آن نیست. انسان اگر از چیزهای دیگر خسته و دلزده می شود و برای همیشه نمی تواند خود را با آن ها راضی کند، به خاطر آن است که روح او در جستجوی همان منزلگاه حقیقی است و تا به آن جا نرسد و رحل اقامت در کوی محبوب ازلی نیفکند، آرام و قرار نمی گیرد. از این رو تمام مساعی تربیتی باید در جهت کسب شایستگی برای رسیدن به حضور خدا باشد.و این کمال جز در سایه پرستش خدا حاصل نمی شود(3)، در برخی از آیات هدف از آفرینش، پرستش خدا شمرده شده است(4). از سوی دیگر، پرستش خدا نیز باید بر اساس اختیار و داشتن آزادی در انتخاب باشد تا موجب کمال آدمی شود و لازمه آن، وجود زمینه برای آزمایش انسان است، تا در مواجهه با عوامل مخالف و موافق و بر سر چند راهی ها از روی اختیار و به انتخاب خویش، سرنوشت خود را رقم زند، از این رو، در آیات دیگری، هدف از آفرینش انسان، آزمایش او شمرده شده است. (5) با توضیحی که داده شد معلوم می شود این نوع اهداف، همگی جزو اهداف متوسط هستند و هدف نهایی چیزی جز رسیدن به نزد خدا و برخورداری از لذت وصل او نیست.(6) بدیهی است که هر چه نزدیکی انسان به خداوند متعال بیشتر باشد به همان اندازه از رحمت نامتناهی او بهره بیشتری می برد. بنابراین، مقصد نهایی حیات انسان یک نقطه واحد نیست بلکه یک حقیقت دارای مراتب است.

2.جهت گیری امیال فطری

حال که کمال نهایی انسان از دیدگاه وحی روشن شد، باید دید آیا مطالعه در ساختمان وجودی انسان نیز ما را به همین نتیجه می رساند یا نه؟ به تعبیر دیگر، راهنمایی عقل در این زمینه چیست؟ آن چه مسلم است این است که در ساختمان وجودی انسان هیچ میل اصیل به گزاف نهاده نشده است و همواره بین امیال و کشش های فطری انسان و واقعیات جهان هستی هماهنگی کامل وجود دارد. اگر بنا باشد انسان واجد یک یا چند میل و کشش فطری و اصیل باشد و امکان ارضای آن میل برای او نباشد، در این صورت باید معتقد شد که در کار خلقت فریبکاری و گزاف وجود داشته است، حال آن که با مطالعه در جهان خلقت این مطلب به وضوح اثبات می شود که همه امور، از کوچک ترین آن ها تا بزرگترین شان، بر اساس طرحی دقیق و هدفی کاملا حساب شده خلق شده اند. بنابراین، مطالعه در امیال فطری انسان و جهت گیری کلی آن ها می تواند ما را در شناخت کمال وجودی انسان یاری رساند. آن چه درباره انسان از حقایق انکار ناپذیر است، این است که شعاع امیال فطری او از قبیل حقیقت جویی، زیبایی دوستی و قدرت طلبی تا بی نهایت امتداد دارد و هیچ کدام از آن ها اقتضای محدودیت و توقف در مرتبه معینی را ندارند. این از خصایص بارز انسان است که دارای خواسته های نامحدود است و به کامیابی های موقت و محدود قانع نمی شود. بی نهایت بودن خواست های فطری انسان حتی از نظر فیلسوفان غیر الهی نیز قابل انکار نیست بلکه از مهم ترین اختلافات اساسی انسان و حیوان به شمار می رود.(7) امیال فطری انسان با این که به امور مختلفی تعلق می گیرند، سرانجام همه به هم می پیوندند و ارضای کامل و نهایی آن ها در یک چیز خلاصه می شود و آن ارتباط با سرچشمه علم، قدرت، جمال و کمال است و این، جز در سایه پیوند با بارگاه الهی و تقرب و نزدیکی به خدا امکان پذیر نیست. تنها در نزدیکی به خدا و اتصال به معدن جمال و کمال است که تمامی خواسته های فطری انسان ارضا و انسان به مطلوب نهایی خود نایل می شود. جز پیوند با خدا، هر هدف و مقصد دیگری برای انسان، از آفت نقص و محدودیت مبرا نیست و به همین جهت پاسخ گوی فطرت بی نهایت طلب او نخواهد بود.

پی نوشت ها:
1. برای مطالعه تفصیلی درباره کمال انسان مراجعه کنید به کتاب«خودشناسی برای خودسازی» و مباحث«انسان شناسی» از سلسله درس های«معارف قرآن» از استاد مصباح یزدی.   2. قمر، 54، 55.      3. تحریم، 11.   4. و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم(یس، 61).    5. و ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون: جن و انس را جز برای عبادت خود نیافریدم. (ذاریات، 56).    6. در آیات متعددی از قرآن هدف از خلقت انسان آزمایش او شمرده شده است از جمله(کهف، 7)، (هود، 7) و(ملک، 2).    7. در یکی از آیات قرآن به این که«رحمت» هدف نهایی خلقت انسان است، چنین اشاره شده است: و لا یزالون مختلفین الا من رحم ربک و لذلک خلقهم(هود، 118 و 119) انسان ها پیوسته(از نظر سیر و حرکت شان) با هم اختلاف دارند مگر کسی که مورد رحمت پروردگار تو قرار گیرد و خداوند آن ها را برای همین(رحمت) آفریده است.     8.برای بحث تفصیلی در این باره مراجعه کنید به«خودشناسی برای خودسازی» از استاد مصباح یزدی.

کمال نهایی انسان

کمال جویی و سعادت خواهی انسان، یکی از گرایشهای فطری و ذاتی در هر انسانی است و همه ی تلاشهای بشری به منظور اشباع این گرایش و زدودن نقصها و دستیابی به کمالها و نیل به سعادت است. البته در این که کمال خواهی و سعادت طلبی، خود یک گرایش اصیل و مستقل است یا یک میل فرعی و برخاسته از گرایشی دیگر مانند خود دوستی است اتفاق رأی وجود ندارد؛ هر چند مستقل و اصیل دانستن گرایش کمال، نظریه ی غالب را تشکیل می دهد. مسأله مهم و سرنوشت ساز در باب کمال طلبی و سعادت خواهی انسان، بیان مقصود از کمال و خوشبختی است که براساس بینشهای مختلف فلسفی و دینی، متفاوت و متنوع می باشد. همچنین تعیین مصداق حقیقی کمال و خوشبختی و ویژگیهای آن و نیز چگونگی و شیوه دستیابی به آن، از امور بحث انگیز و جدی است که مورد بحث و بررسیهای فراوان بوده و هست. طبیعی است که مکتبهای مادی که منکر امور معنوی و ماورایی هستند در همه این مسائل موضعی دنیاگرایانه دارند و مفهوم و معنای کمال و سعادت، مصداق واقعی آن دو، و راه دستیابی به آن را در امور مادی خلاصه می کنند؛ اما مکتبهای غیر مادی و به ویژه مکتبهای الهی دیدگاهی بسی فراتر و گسترده تر و والاتر از مظاهری مادی و دنیوی را ارائه می کنند. در این مقاله تلاش می شود تا براساس بینش قرآنی به پاسخ سؤالهای یادشده دست یابیم.

مفهوم کمال و تشخیص کمال انسانی

موجودات زنده ی جهانی که با آن سر و کار داریم، اعم از گیاه و حیوان و انسان، استعدادهایی متراکم دارند که فراهم آمدن زمینه ها و شرایط مساعد، موجب بروز و ظهور و به فعلیت رسیدن آن نیروهای نهفته می شود و با به فعلیت رسیدن آن استعداد ها، واجد چیزی می شوند که پیش از آن، فاقد آن بودند. بدین سان، تلاش و تکاپوی طبیعی همه ی موجودات زنده برای تحقق بخشیدن کامل به استعدادهای درونی آنهاست. البته با این تفاوت که جنبش عمومی موجودات نباتی، براساس نظامی است به نام طبیعت که در وجودشان به ودیعت نهاده شده است؛ عامل محرک در کوششهای حیوان، حب ذات است که بر مبنای ادراک و الهام غریزی عمل می کند؛ اما تلاشهای انسان، در پرتو اختیار و آگاهی - صورت می گیرد و کمال نهایی و مقصد وی به کلی متفاوت و متمایز از دیگر موجودات است. با توجه به آنچه گذشت، می توان گفت «کمال» صفتی وجودی است که حاکی از دارایی و غنای حقیقی یک موجود در مقایسه با موجود دیگر است و موجود کامل اگر از نعمت درک و شعور برخوردار باشد از داشتن آن کمال، لذت می برد. کمال به مفهومی که گذشت اگر به طور طبیعی و بدون تلاش اختیاری حاصل آید، مانند شکوفا شدن استعدادهای حیوانی انسان - همچون غریزه جنسی - کمال غیر اکتسابی و طبیعی نامیده می شود و اگر در پرتو تلاش آگاهانه و اختیاری حاصل شود، کمال اکتسابی نام دارد.
پس از آن که معلوم شد کمال هر موجود و از جمله انسان در عینیت یافتن و ظهور تمام استعدادهای نوعی آن موجود است، مسأله اساسی این است که کمال واقعی انسان چیست و عینیت یافتن کدام یک از استعدادها تأمین کننده کمال انسانی است؟ بی شک، در میان خواستها و استعدادهای انسان، عینیت یافتن خواستهای مادی و حیوانی را نباید در عداد کمالهای انسانی به شمار آورد؛ زیرا این خواستها بین انسان و حیوان مشترک است و شکوفا شدن این استعدادها و اشباع این خواستها به معنای تکامل انسان در بعد حیوانی اوست.
در چنین مرحله ای انسانیت انسان هنوز بالقوه است و حیوانیت او بالفعل شده است و این استعدادهای محدود، زودگذر و ناپایدار با هویت حقیقی انسان یعنی روح فناناپذیر، جاودانه طلب و نامحدود خواه انسان سازگار نیستند. انسانیت انسان زمانی به فعلیت می رسد که استعدادهای این روان فناناپذیر شکوفا شود و به کمال و خوشبختی و لذت بی پایان، ناب و بدون محدودیت و مزاحم، دست یابد.

پس از روشن شدن کمال انسانی و ویژگیهای کلی آن، این پرسش اساسی مطرح می شود که نقطه ی اوج کمال انسانی چیست و آن هدف نهایی و مقصد حقیقی که هر انسانی طبق فطرت خویش خواهان وصول به آن است و تمام فعالیتهای وی برای رسیدن به آن صورت می پذیرد چیست؟ به عبارت دیگر، کمال نهایی انسان کدام است؟
در مقام پاسخ به این سؤال، توجه به این نکته ضروری است که مقاصدی را که یک انسان در فرایند زندگی دنبال می کند همه یکسان و همرتبه نیستند. مقصود از هدف و کمال نهایی انسان، نقطه ای است که کمالی فراتر از آن برای انسان متصور نیست و آخرین پله ی نردبان ترقی انسان است که همه ی تلاشها و اوج گرفتنها، برای وصول به آن است. قرآن مجید از این نقطه اوج با واژگان فوز (کامیابی )، فلاح (رستگاری) و سعادت (خوشبختی) یادکرده و می فرماید:
«و من یطع الله و رسوله فقد فاز فوزا عظیما» (1)
هر کس از خدا و رسولش فرمانبری کند حقیقتا به کامیابی بزرگی دست یافته است.
«اولئک علی هدی من ربهم و اولئک هم المفلحون» (2)
آنان [مؤمنان واقعی] برخوردار از هدایتی [سترگ] از سوی خداوندگارشان هستند و آنان رستگارانند.
«و اما الذین سعدوا ففی الجنه خالدین فیها» (3)
و اما کسانی که خوشبخت شدند در بهشت جاودانه خواهند بود.
با توجه به آنچه گذشت می توان دریافت که استکمال و به فعلیت رسیدن هر یک از توانشهای انسان، فقط به میزانی ارزشمند و کمال آفرین است که زمینه ی تحقق کمال بی پایان و جاودانه را فراهم سازد و مقدمه ی دستیابی به کمال نهایی باشد؛

قرب الهی

اکنون جان سخن در این است که مصداق و مورد این کمال نهایی چیست؟ قرآن کریم مصداق این کمال نهایی را قرب به خدا می داند که همه ی کمالات جسمی و روحی، مقدمه ی رسیدن به آن، و انسانیت انسان در گرو دستیابی به آن است؛ و بالاترین، ناب ترین، گسترده ترین و پایدارترین لذت، از وصول به مقام قرب حاصل می شود.
نقطه ی اوج قرب به خدا، مقامی است که انسان به ذات اقدس الهی رهنمون می شود، در جوار رحمت الهی استقرار می یابد، چشم و زبان او می شود و به اذن خدا کارهای خدایی می کند. از جمله آیاتی که بر حقیقت یاد شده دلالت دارد، دو آیه زیر است:
1. «ان المتقین فی جنات و نهر فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر». (4)
به راستی که پرهیزکاران در باغها و جویبار [بس باشکوه] در جایگاهی راستین نزد پادشاهی مقتدرند.
2. «فاما الذین آمنوا بالله واعتصموا به فسیدخلهم فی رحمه منه و فضل و یهدیهم الیه صراطا مستقیما» (5)
پس کسانی که به خدا ایمان آورده و به آن [قرآن] چنگ زدند، خداوند آنان را در رحمت و فضل خویش وارد کند و از صراط مستقیم به سوی خدا رهنمون گرداند.
و از جمله روایات بیانگر این حقیقت، حدیث قدسی نبوی است که در آن آمده است:
«ما تقرب الی عبد بشییء احب الی مما افترضت علیه وانه لیتقرب الی بالنافله حتی احبه فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به ویده التی یبطش بها (6)»
هیچ بنده ای با چیزی محبوب تر از واجبات به من نزدیک نمی شود. بنده همواره [مرحله به مرحله] با کارهای مستحب [افزون بر واجبات] به من نزدیک می شود تا آن که دوستش می دارم و چون محبوب من شد من گوش او می شوم که با آن می شنود و چشم او می شوم که با آن می بیند و زبان او می شوم که با آن سخن می گوید و دست او می شوم که با آن، اعمال قدرت می کند.

حقیقت قرب

گرچه تصویر دقیق از مقام قرب و دریافت حقیقت آن، جز با رسیدن به آن مرحله میسور نیست، ولی با نفی تصویرهای نادرست، می توان شمایی هر چند ناقص از آن به دست آورد.
نزدیک بودن به یک موجود گاه نزدیک بودن به لحاظ مکان و گاه به لحاظ زمان است. روشن است که قرب به خدا از این مقوله نیست؛ زیرا زمان و مکان، ویژه ی موجودات مادی است و خداوند فراتر از زمان و مکان است. همچنین، تقرب اعتباری و تشریفاتی صرف مدنظر نیست؛ زیرا این نوع قرب هم ویژه ی این جهان است و حقیقت آن جز اعتبار چیز دیگری نیست، هر چند بر آن آثار عینی بار شود.
گاه نیز مقصود از قرب، وابستگی موجودات جهان و از جمله انسان به خداوند و حضور دائمی همه موجودات در پیشگاه خدا است که در روایات و آیات آمده است، مانند:
«و نحن اقرب الیه من حبل الورید» (7) و ما به او [انسان] از رگ گردن نزدیک تریم. این معنی نیز در «قرب» به عنوان کمال نهایی انسان، مد نظر نیست؛ زیرا این قرب برای همه ی انسانها وجود دارد.
دوست، نزدیکتر از من به من است
وین عجیبتر که من از وی دورم
بلکه مقصود آن است که انسان در اثر اعمال شایسته ی برخاسته از ایمان و همراه با تقوا، ارتقای وجودی می یابد و حقیقت وجودی او اشتداد یافته، متعالی تر می شود؛ به گونه ای که خویشتن خویش را با علم حضوری آگاهانه می یابد و با شهود نفس خویش و وابستگی کامل و محض خود به خداوندگارش، خداوند را با علم حضوری آگاهانه می یابد:
«وجوه یومئذ ناضره الی ربها ناظره» (8)
چهره هایی در آن روز [روز قیامت] شادابند، خداوندگارشان را نظاره گرند.

راه دستیابی به قرب الهی

تکامل انسانی و دستیابی به کرامت اکتسابی و کمال نهایی، در گرو اعمال اختیاری است؛ اما روشن است که هر عمل اختیاری با هر کیفیتی و براساس هر نوع مبانی، قرب آفرین نیست، بلکه چنان که اشاره شد، اعمالی در این خصوص کارساز است که متکی به ایمان به خدا، معاد و نبوت باشد و همراه با تقوا انجام گیرد. در واقع، عمل بدون پشتوانه ی ایمان، جسمی بی روح است و کارهایی که با تقوا همراه نباشد در پیشگاه خداوند پذیرفتنی نیست: «انما یتقبل الله من المتقین» (9) همانا خداوند [اعمال را] از انساهای باتقوا می پذیرد. بنابراین می توان گفت عواملی کلی قرب به خدا، ایمان و عمل صالح است؛ زیرا عملی که همراه باتقوا نباشد صلاحیت تقدیم به پیشگاه خداوند را ندارد و عمل صالح نامیده نمی شود.
با توجه به آنچه گذشت روشن می شود که آنچه روح عمل را تشکیل می دهد این است که عمل «عبادت» باشد؛ یعنی فقط برای خدا باشد و برای خدا شدن هر عملی، به نیت آن وابسته است: «انما الاعمال بالنیات» (10) همانا ارزش اعمال به [نیتهای آنها] وابسته است. و نیت، یگانه عملی است که می تواند ذاتا جنبه ی خدایی و عبادت به خود گیرد؛ اما سایر اعمال، خدایی شدنشان و قرب آفرینی شان در گرو نیت خدایی کردن برای آنهاست. پس یگانه عملی که ذاتا می تواند عبادت باشد نیت است و سایر اعمال در پرتو نیت عبادت می شوند؛ به همین دلیل عمل بدون نیت پاک، نمی تواند مقرب ارزش آفرین و ارزشمند باشد. و نیز به همین دلیل است که هدف آفرینش همه موجودات مختار، عبادت معرفی شده است: «و ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون» (11) و جن و انس را جز برای عبادت نیافریدم.
این نکته نیز شایان توجه است که در منطق قرآن دستیابی به مقام قرب الهی برای هر کس با هر نژاد و ملیت و جنسیتی امکان پذیر است و جز با عمل اختیاری (اعم از جوارحی و جوانحی) دست یافتنی نیست.
در برابر عوامل کلی قرب که به آن اشاره شد، عوامل کلی سقوط و دوری از خداوند، عبارتند از: دنیاطلبی، پیروی از شیطان و سرسپردگی نسبت به تمایلات نفسانی (هوای نفس). قرآن مجید درباره ی بلعم باعور دانشمند یهودی دوران بعثت موسی علیه السلام که به فرعون گرایش پیدا کرد می فرماید:
«واتل علیهم نبأ الذی آتیناه آیاتنا فانسلخ منها فاتبعه الشیطان فکان من الغاوین و لو شئنا لرفعناه بها ولکنه اخلد الی الارض واتبع هواه» (12)
و بر اینان، داستان آن کس را که به او آیات خود را داده بودیم تلاوت کن که خود را از آن آیات، تهی ساخت (به مقتضای آن عمل نکرد و بدان پایبند نماند) پس شیطان در پی اش افتاد و از گمراهان شد و اگر می خواستیم، با آن دانش، او را بلند مرتبه می ساختیم ولی او زمین گیر و دلبسته ی دنیا شد و به دنبال هوای نفس خویش رفت... .

درجات قرب خداوند

قرب الهی که مطلوب و کمال نهایی انسان است خود دارای درجاتی است و حتی کوچک ترین عمل اختیاری انسان در صورتی که واجد شرایط لازم باشد، تا حدی انسان را به خدا نزدیک می کند؛ هر یک از انسانها بر اساس میزان و کیفیت اعمال خویش در پیشگاه خداوند دارای درجه یا درجاتی است و هر فرد یا گروهی، در درجه و مرتبه ای قرار دارد: «هم درجات عندالله» (13) آنان [انسانهای صالح] در پیشگاه خدا [دارای] درجاتی هستند. چنان که سقوط، انحطاط و دوری از خداوند نیز دارای درکاتی است؛ و کوچک ترین عمل به میزان خود، انسان را سقوط می دهد و بر این اساس، درجازدن و توقف در زندگی انسان معنی ندارد و هر عملی می تواند انسان را به خدا نزدیک و یا از خدا دور کند. درجازدن درصورتی متصور است که فرد هیچ تکلیفی نداشته باشد؛ و انسان تا در تکاپو و تلاش اختیاری است، مکلف است؛ و بسته به آن که به تکلیف خویش چنان که خدا می خواهد عمل کند یا نکند، تکامل یا سقوط خواهد داشت.
«ولکل درجات مما عملوا و ما ربک بغافل عما تعلمون». (14) و برای هر یک [از گروه صالحان و طالحان] بر اساس اعمالشان درجات و رتبه هایی است و خداوند از آنچه می کنند غافل نیست.
پس تکامل و سقوط اختیاری انسان طیفی وسیع دارد: از یک سو فراتر از فرشتگان در مقام قرب و استقرار در جوار رحمت حضرت حق، و از سوی دیگر فروتر از حیوانات و جمادات شدن است و بین این دو، درکات دیگر دوزخ و درجات دیگر بهشت قرار دارد که به تبع آنها، انسانهای مستقر در هر یک، دارای درجات و درکاتند.

رابطه ی ایمان و مقام قرب

ایمان، یگانه چیزی است که به سوی خدا صعود می کند و کار نیک و شایسته، ایمان را رفعت می بخشد:
«الیه یصد الکلم الطیب والعمل الصالح یرفعه» (15) به سوی خداوند، سخن و اعتقاد پاک بالا می رود و عمل شایسته، آن را رفعت می بخشد.
انسان مؤمن نیز به تبع ایمان، به خداوند تقرب می یابد. بر این اساس، هر قدر ایمان فرد کامل تر باشد، تقرب به وی بیش تر است (16)؛ و ایمان کامل و توحید ناب آن است که با آخرین مرتبه ی قرب الهی ملازم است و مراتب پایین تر از آن، آمیزه ای از شرک و نفاق را به همراه دارد که در مراتب قرب، شرک و نفاق خفی و در مراتب مادون قرب، شرک و نفاق جلی نامیده می شود؛ و چنان که گفته شد، این شرک و نفاق برخاسته از نیتی است که صاحب عمل داشته است؛ پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و اله فرمود:
«نیه الشرک فی امتی اخفی من دبیب النمله السوداء علی الصخره الصماء فی اللیله الظلماء»
نیت شرک در میان امت من، از راه رفتن مورچه ای سیاه بر روی سنگی صاف در شبی ظلمانی مخفی تر است. (17)

پی نوشت ها:

1. احزاب، 71.   2. بقره، 5.     3. هود، 108.     4. قمر، 55-54.    5. نساء، 175.  6. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 2، ص 352.     7. ق، 16.     8. قیامت، 22-23.      9. مائده، 27.    10. مجلسی،محمد باقر، بحارالانوار، ج 76، ص 212.     11. ذاریات، 56.     12. اعراف، 175-176.       13. آل عمران، 163.              14. انعام،132.           15. فاطر، 10.    16. برای توضیح بیش تر، ر. ک: مصباح، محمد تقی، خودشناسی برای خودسازی.       17. طوسی، خواجه نصیرالدین، اوصاف الاشراف

خلاصه مطلب و دستاورد

انسان می تواند با پیمودن مراحل لازم هم در دنیا و هم در آخرت به کمالاتی نایل شود. کمالات انسان در دنیا مقدّمه رسیدن به کمال در آخرت (کمال نهایی) است.

کمال انسان در این دنیای مادی و محدود، رسیدن به قرب الاهی (نزدیک شدن به خدا) به وسیله عبادت به معنای عام آن است و بالاترین ارزش آن این است که انسان در این مرتبه تجلی صفات فعلی خدا می شود. کمال انسان در آخرت، (کمال نهایی) «لقاء الله» است.

برای این که بتوان به کمال انسانی رسید، باید احکام و دستورات الاهی را هم در زمینه های فردی و هم در زمینه های اجتماعی و سیاسی انجام داد و از کارهای حرام در زمینه های فردی و اجتماعی پرهیز کرد.

کمال عبارت است از «فعلیت و هستی محض و نداشتن قوه و استعداد». کمال، داشتن هر چیزی است که برای شی‏ء ممکن و لایق باشد. به سخن دیگر، کمال، نقطه‏ پایان و مرحله‏ نهایی و عالی هر شی‏ء و یا صفت یا اوصافی است که فعلیت اخیر شی‏ء اقتضای واجد شدن آنها را دارد و امور دیگر در حدّی که برای رسیدن به کمال حقیقی آن مفید باشد، «کمال مقدمی» و «مقدمة الکمال» خواهند بود. در هرانسانی غریزه «حبّ کمال» وجود دارد؛ و رنج ها و سختی ها را به آرزوی آینده روشن تری بر خود هموار می سازد.

انسان با پیمودن مراحل لازم هم در دنیا به کمالاتی می رسد و هم در آخرت، ولی فرقشان در این است که کمالات در دنیا جنبه مقدّمی و آلی (وسیله بودن) داشته، و زمینه را برای رسیدن به کمال نهایی در آخرت که جنبه عالی دارد، فراهم می آورند.

درباره هدف آفرینش انسان در آیات قرآن بیانات مختلفی آمده است که در حقیقت هر کدام به یکی از ابعاد این هدف اشاره می نمایند، از جمله عبادت ،آزمایش و...قرآن می فرماید : «من جن و انس را نیافریدم، مگر این که مرا پرستش کنند» در جای دیگر می خوانیم: «اوست که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما به عمل نیکوتر است» یعنی آزمایشی آمیخته با پرورش و در نتیجه تکامل، و در آی? دیگری آمده است: «ولی مردم همواره مختلفند مگر آنچه پروردگارت رحم کند و برای همین (پذیرش رحمت و در سایه آن تکامل)، آنها را آفرید»

همه این خطوط به یک نقطه منتهی می شود و آن پرورش و هدایت و تکامل انسان هاست. از این جا معلوم می شود که هدف نهایی آفرینش انسان، رسیدن به کمال و سعادت و دست یازیدن به والاترین کرامت ها و ارزش های انسانی است که این همه در پرتو شناخت و معرفت و عبودیت و بندگی آگاهانه به پیشگاه ذات احدیت ممکن خواهد بود این کمال و سعادت که از آن به قرب الاهی تعبیر می شود، عبارت است از این که، انسان ها به حسب کمالات واقعی وجودی که کسب می کنند به کانون و مرکز هستی نزدیک شده و حجاب های ظلمانی از آنها دور گشته و به مقام فنا نایل شوند. به بیان دیگر، چون واجب الوجود از جمیع جهات کامل و ممکن الوجود از جمیع جهات ناقص است، هنگامی که بنده ای در رفع نقائص خود سعی کند از نظر معنوی به خدا نزدیک می شود. این کمال مقدمه است برای کمال نهایی (لقاء الاهی). یعنی انسان در نقطه نهایی سیر استکمالی خویش به جایگاهی می رسد که آن جا، نزد خدا و جوار رحمت او است.چنانچه قرآن در مورد سرنوشت نهایی متقین می فرماید: «به تحقیق پرهیزگاران در باغ ها و نهرها (ی بهشت جاودانی) منزل خواهند گزید. در جایگاهی راستین نزد خداوند سلطنت و عزت متنعمند» و یا در آیه دیگری می فرماید: «ای انسان تو تلاش می کنی که با رنج و کوشش به سوی پروردگارت پیش روی و به ملاقات او نایل آیی».

پس کمال انسان، در دنیا و آخرت رسیدن به مقام قرب الاهی در دنیا به معنایی که گفته شد و در آخرت به معنای حضور در جوار رحمت قدس الاهی (کمال نهایی) است. راه رسیدن به این مراتب از کمال در دنیا و آخرت، عبودیت و بندگی خدای متعال است که اظهار بندگی و نهایت خضوع و تسلیم در برابر فرمان های الاهی است، و هر عملی که به قصد عبادت و ثواب و تقرب انجام می گیرد باید تنها برای خدا باشد

در اسلام علاوه بر احکام و دستورات فردی، احکام و دستوراتی؛ مانند نیکی کردن به دیگران، جهاد، نماز جماعت، و... وجود دارد که تنها در اجتماع تحقق پیدا می کند. برای این که انسان به کمال و سعادت برسد، باید هر دو دسته از احکام را انجام دهد و در تحقق کمال واقعی انسانی هیچ کدام بدون دیگری کافی نیست.

افراد یک اجتماع اگر وظیفه شناس باشند، حقوق یکدیگر را رعایت کنند، نسبت به همدیگر مهربان و خیر خواه باشند، در کارهای خیر تعاون داشته باشند، در حل مشکلات یکدیگر بشتابند و در یک کلام، سعادت و آسایش خود را در سعادت و آسایش جامعه بدانند، زندگی سالم و سعادت مندانه ای خواهند داشت و روابط جامعه مستحکم خواهد شد که نقش مهمی در رسیدن به کمال و قرب الاهی دارد؛ براین اساس، اگر به همۀ دستورات شرع مقدس به انگیزه الاهی عمل شود همگی عبادت شمرده می شوند و موجبات قرب الاهی و کمال و سعادت انسان را فراهم می نمایند.

در روایات پاداش زیادی در مورد برآوردن نیاز مؤمنان وارد شده است. امام صادق (ع) فرمود:«گام برداشتن مسلمان در راه حاجت مسلمان، بهتر از هفتاد طواف در خانه خداست».

امام علی (ع) فرمود: «هیچ مسلمانی نیاز مسلمان دیگر را برنمی آورد مگر این که خداوند به او ندا می دهد که پاداش تو بر عهده من است، و من به کمتر از بهشت برای تو راضی نخواهم شد».

امام صادق (ع) می فرماید: «عبادتی برتر از ادای حقوق مؤمن وجود ندارد»آیا چنین عبادتی اگر به انگیزه تقرب الاهی انجام گیرد، موجب رسیدن به کمال نهایی نمی شود؟

مسئولیت های اجتماعی و سیاسی پیامبران و رهبران الاهی در برپایی قسط و عدل در همین راستا ارزیابی می شود. قرآن کریم در این باره می فرماید: «همانا ما، رسولانمان را با نشانه های روشن فرستادیم؛ و کتاب و میزان را (نیز) با آنان فرو فرستادیم تا مردم، قسط (عدالت) را، برپای دارند».

همۀ انبیا و امامان (ع) تشکیل حکومت اسلامی را کلید موفقیت جامعه می دانستند و تمام سعی و کوشش خود را در راه برپایی عدالت در یک حکومت اسلامی انجام می دادند تا به هدف غایی حکومت، که تعالی یافتن و نورانی شدن انسان است، دست پیدا کنند. و خداوند متعال هم آنها را به عدالت امر کرد: «خدا فرمان به عدل و احسان می دهد...».

خلاصه این که از دیدگاه اسلام هدف از خلقت انسان ها رسیدن به کمال و سعادت در دنیا و آخرت بوده و آن عبارت از رسیدن به قرب و لقاء الاهی است، و این میسر نیست مگر با اطاعت از دستورات الاهی در همۀ زمینه ها فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی- و این اطاعت اگر به انگیزه الاهی و با نیت قربة الی الله به طور واقعی و از عمق جان باشد، عبادت بوده و نقش اصلی را در کمال انسانی دارد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد