داستان حضرت مریم
در سوره مریم نوشته شده است که پس از تولد آن کودک مقدس ، مردم به سوی مریم آمدند و به او گفتند:ای مریم تو عجب کار منکر و شگفت آوری کردی.ای خواهر هارون تو را نه پدری ناصالح بود و نه مادری بدکار .
مطابق گفته های محمد ، مریم خواهر هارون بوده است.هارون برادر موسی بوده است.قرآن در جاهای دیگر مریم را دختر عمران معرفی کرده است.(3:34)و(66:12)
در سوره(25:34) می خوانیم که : ما به موسی کتاب تورات را عطا کردیم و برادرش هارون را وزیر او قرار دادیم.نام مریم ، هارون، موسی و عمران ؛ همان نامهایی است که در تورات آمده است.به جز اینکه در زبان عبری نام عمران را امرام نوشته اند(شماره 26.59)نام همسر امرام ژوچبد بوده است که نام پدرش لوی بوده است که در شهر لوی مصر به دنیا آمده است. این زن و شوهر صاحب سه فرزند به نامهای موسی و هارون و مریم شدند.در کتاب خروج بنی اسرائیل(Exodus) می خوانیم که:مریم نبیه خواهر هارون بود(15. 20)حالا به آنچه در قرآن آمده است توجه کنید. ای مریم خواهر هارون!واضح است که در اینجا محمد مریم خواهر هارون دختر عمران را همان مریمی می داند که پس از 1570 سال مادر مسیح مقدس شد.مفسران بیهوده سعی می کنند که این اشتباه مکانی و زمانی را توجیه کنند.یهودیان داستان شگفت انگیزی دارند که می گویند مریم خواهر موسی نیروی عجیبی داشت. فرشتگان مرگ نمی توانستند به سراغ او بیایند. او با بوسه خدا از این دنیا رفت. هیچ حشره ای و هیچ کرمی نمی توانست بر جسد او بنشیند. هیچ کدام از یهودیان نگفته اند که مریم خواهر موسی تا زمان عیسی زنده ماند.در مورد مریم مادر عیسی در قرآن نقل قولهایی می بینیم که با هیچ کدام از انجیلهای چهارگانه نمی خواند.برای مثال دردر سوره آل عمران آیه 35 تا 37 ینی
می خوانیم که:
سپس همسر عمران گفت: ای خداوند بزرگ من آنچه را در رحم دارم پیشکش تو میکنم تا به خدمت تو درآید.آن را از من بپذیر که تو شنوا و دانایی. سپس وقتی که کودک به دنیا آمد ؛ همسر عمران گفت. ای خداوند بزرگ من دختر به دنیا آوردم(و خدا می دانست او چه به دنیا آورده است) مرد و زن مثل هم نیستند.نامش را مریم گذاشتم.و او و فرزندانش را از شر شیطان رجیم به توپناه دادم.سپس خدا با رئوفی او را پذیرفت.و او را از بندگان خاص خود قرار داد. زکریا از این طفل مراقبت کرد.هرگاه زکریا به اتاق مریم وارد می شد، غذاهایی را در کنار مریم می دید. زکریا از او می پرسید : این غذاها را چه کسی برای تو آورده است؟ مریم جواب می داد اینها از طرف خدا هستند.خدا به هر که بخواهد بی حساب خواهد داد.
در تفاسیر می خوانیم که همسر عمران زن پیر و عقیمی بود. پرنده ای دید که به جوجه خود غذا می دهد. رو به آسمان کرد و گفت: ای خدا اگر فرزندی به من عطا کنی ؛ چه پسر باشد چه دختر ، او را برای خدمتگزاری تو به معبد خواهم فرستاد.خدا دعای او را اجابت کرد و او به دختری باردار شد.نامش را مریم گذاشت. یکی از مفسرین به نام جلال الدین می گوید مادر مریم چند سال بعد او را حنا خطاب کرد.مادر او را به معبد برد و به کاهنین سپرد . آنها نیز به نوبه خود او را به زکریا سپردند تا از او مراقبت کند. زکریا او را در اتاقی گذاشت و در را به روی او بست تا هیچ کس نتواند وارد اتاق شود. اما فرشتگان وارد می شدند و برای او غذا می آوردند.
در همان سوره می خوانیم که:
فرشتگان گفتند ای مریم خدا آشکارا تو را انتخاب کرده است و پاک گردانیده است و بر همه زنان عالم برتری داده است.برای خدا پارسایی پیشه کن و همراه آنان که رکوع می کنند ، رکوع کن.این اخباری از غیب است که به تو وحی نمودیم و تو حاضر نبودی. آن زمان که قرعه برای نگهبانی و کفالت مریم می زدند و بر سر این کارشان به نزاع می کشیدند ؛ چون فرشتگان مریم را گفتند که خدا تو را به کلمه ای که نامش مسیح عیسی بن مریم است بشارت می دهد که در دنیا و آخرت آبرومند و از مقربان درگاه خداست؛و با خلق در گهواره سخن می گوید . بدانگونه که در سنین بزرگی سخن می گوید و او از جمله نیکویان جهان است.مریم عرض کرد؛ پروردگارا مرا چگونه فرزندی تواند بود و حال آنکه مردی به من نزدیک نشده است. گفت: چنین است کار خدا هر چه بخواهد می آفریند. چون مشیّت او به خلق هر چیز قرار گیرد به محض اینکه گوید موجود باش ، همان دم موجود شود.
نکته ای که در تفاسیر بیداوی و جلال الدین امده است این است که می گویند زکریا و دوازده کاهن دیگر برای اینکه سرپرستی مریم را به عهده بگیرند ، چوبدستی خود را در رودخانه می اندازند. چوبدستی همه به زیر آب می رود به جز چوب دستی زکریا و به این ترتیب او محافظ مریم می شود.
در ارتباط با همه اینها در سوره مریم آیه 31-16 می خوانیم که:
ای رسول ما یاد کن در کتاب خود احوال مریم را آن روزی که از اهل خانه خویش کناره گرفته به مکانی به سمت مشرق روی آورد.و آنگاه که از همه خویشاوندانش به کنج تنهایی محتجب و پنهان گردید ما روح خود را بر او مجسم ساختیم. مریم گفت من از تو به خدای رحمان پناه می برم که تو پرهیزکاری کنی.گفت من فرستاده خدای توام. آمده ام تا به امر او تو را فرزندی بخشم بسیار پاکیزه و پاک سیرت.مریم گفت از کجا مرا پسری تواند بود.در صورتی که دست بشری به من نرسیده و من کار ناشایسته نکرده ام.گفتا اینچین کار البته خواهد شد. برای من آسان است و ما این پسر را آیت و رحمت واسع خود بر خلق می گردانیم . قضای الهی بر این کار رفته است. پس مریم به آن پسر بار برداشت.و برای اینکه از سرزمین مردم جاهل بر کنار باشد، به مکانی خلوت رفت.آنگاه او را درد زائیدن فرا رسید. زیر شاخه درخت خرمایی رفت و از شدت حزن و اندوه با خود می گفت ای کاش من پیش از این مرده بودم و از صفحه عالم بکلی نامم فراموش می شد. ندایی از زیر درخت آمد که غمگین نباش که خدای تو از زیر قدم تو چشمه آبی جاری کرد.ای مریم شاخ درخت را حرکت ده تا از آن برای تو رطب تازه فرو ریزد.پس تناول کن و آب بیاشام و چشم خود به عیسی روشن دار و هر کس از جنس بشر را ببینی به او بگو برای خدا نذر روزه سکوت کرده ام و با هیچ کس هرگز سخن نخواهم گفت.آنگاه قوم مریم به جانب او آمدند که از این مکان همراهش ببرند. و گفتند ای مریم عجب کار منکر و شگفت آوری کردی. ای خواهر هارون تو را نه پدری ناصالح بود و نه مادری بدکار . مریم به اشاره حواله به طفل کرد. آنها گفتند ما چگونه با طفل گهواره سخن بگوییم.آن طفل گفت ، همانا من بنده خاص خدایم.که مرا کتاب آسمانی و شرف نبوت عطا فرموده و مرا هر کجا باشم برای جهانیان مایه برکت و رحمت گردانید و تا زنده ام به عبادت و نماز و زکات سفارش کرد.این قصه ای ایست که در مورد مریم باکره در قرآن و تفاسیر می خوانیم.چنین افسانه ای از کجا آمده است؟ واضح است که این گفتارها در انجیل حقیقی نیست. این افسانه نقل قول مشتی مسیحی نادان تفرقه انداز است که در زمانهای قدیم به کشورهای بیگانه رفته اند.در انجیل جیمز که به یونانی نوشته شده است می خوانیم که:
آنا به آسمان نگاه کرد و پرستویی را در آشیانه اش دید.آهی کشید و گفت: ای خدا یعنی می شود که من هم مانند او بشوم.من مثل چه هستم؟یعنی من از پرندگان آسمان که به درگاه تو ثمری دارند ، کمترم؟فرشته ای از آسمان با او سخن گفت.به او گفت آنا!آنا! خدا صدای گریه تو را شنید. ذرّیه تو با تمام مردم دنیا سخن خواهد گفت.او گفت اگر خدا فرزندی به من عطا کند ، دختر باشد یا پسر آن را به خدا هدیه می کنم.و او در همه عمرش در خدمت خدا خواهد بود.وقتی نه ماه به سر رسید او زایمان کرد و نام فرزندش را مریم گذاشت و از سینه هایش به او شیر داد.
در یک کتاب ساختگی عربی ؛به نام”پدر مقدس سالخورده ما ، مرد نجار(یوسف)”،در مورد کودکی مریم اینگونه نوشته شده است.والدینش او را وقتی سه ساله بود به معبد بردند.او تا 9 سالگی در آنجا بود.سپس وقتی کاهنان دیدند که مریم بزرگ شده است با خودشان گفتند،بگذارید مردی را که بیش از همه خدا ترس است صدا بزنیم تا از مریم تا زمان ازدواجش که دیگر در معبد نخواهد ماند، مراقبت کند.قبل از آن زمان اتفاق دیگری رخ داد که آن را در پروونجلیم(انجیل ترجمه جیمز) به این صورت می خوانیم:
کاهنان کودک را پذیرفتند و بوسیدند و دعا کردند.سپس به او گفتند،خدا نام تو را بر تمام تبار روی زمین برتری خواهد داد.خدا روز دیگر خونبهای مردم اسرائیل را بر تو آشکار خواهد کرد.مریم همانند کبوتری در معبد ماند و از دست فرشتگان غذا دریافت کرد.وقتی 12 ساله شد؛ کاهنان گرد هم آمدند و گفتند مریم 12 ساله است و هنوز در معبد است برای او چه باید بکنیم؟فرشته ای به کنار زکریا آمد و گفت: زکریا !زکریا! بیا جلو.تمام مردان بی زن را جمع کن و از آنها بخواه که یک چوبدستی با خود داشته باشند. خدا بر چوبدستی هر کس که بخواهد معین می کند که همسر مریم شود.جمعیت به تمام سرزمین یهودیه این مطلب را بیان کردند . همه آمدند. یوسف هم با چوبدستی خود به کنیسه آمد.همه به پیش کاهن بزرگ رفتند و چوب دستی ها را جمع کردند و به معبد رفتند و نماز خواندند. نماز که تمانم شد چوب دستی هر کس را به او دادند.بر روی هیچ کدام از آنها علامتی نبود.چوبدستی یوسف آخرین چوبدستی بود. پرنده ای از چوب دستی بیرون آمد و بر سر یوسف نشست.سپس کاهن به یوسف گفت: تو برای سرپرستی مریم از طرف خدا انتخاب شدی…….
و مریم کوزه ای برداشت تا آن را با آب پر کند.صدایی شنید که می گفت: درود خدا بر تو باد. تویی که مورد مرحمت خدا قرار گرفته ای.خدا با توست.و تو را بر همه زنان برتری داده است.او به چپ و راست خود نگاه کرد تا ببیند که صدا از کدام طرف می آید.در حالی که می لرزید به خانه برگشت و کوزه را بر زمین گذاشت و بر جایگاه خود نشست.صدایی از پشت سر به او گفت : مریم نترس . زیرا که خدا تو را مورد لطف خود قرار داده و با کلام او آبستن خواهی شد.روح مریم از شنیدن این سخنان مظطرب شد و گفت : آیا من قرار است همانند دیگر زنان بار دار شوم و بچه به دنیا آورم؟فرشته گفت قدرت خدا بر تو سایه خواهد افکند.پسر تو پسر خداست . نام او را عیسی بگذار.
داستان اقامت مریم در معبد در کتابهای مختلف خیلی به هم شباهت دارد.در کتاب تاریخی قبطیان در مورد مریم می خوانیم که:
وقتی که حنا او را در معبد گذاشت، فرشتگان از آسمان برای او غذا می آ وردند و همانند کبوتران او را تغذیه می کردند.وقتی خدا را در معبد عبادت می کرد،آنها به او احترام می گذاشتند و از درخت زندگی برای او میوه می چیدند. او آن میوه ها رابا شادمانی می خورد….
این عابد مقدس تا دوازده سالگی در معبد ماند.سه سال اول زندگی خود را در نزد والدین گذراند و 9 سال دیگر را در معبد گذراند.کاهنان دیدند که او دوشیزه ای پرهیزکار و خدا ترس بار آمده است. با یدکدیگر مشورت کردند و گفتند باید خدا ترس ترین مرد را پیدا کنیم که با مریم ازدواج کند. همه با هم قبیله یهودیه را فراخواندند.آنها نام دوازده نفر را از 12 قبیله اسرائیل انتخاب کردند.قرعه به نام پیر مردی به نام یوسف افتاد.
|
عالی
ممنون خیلی خوب بود
عالی بود ممنون
عالی بود ممنون
سلام خسته نباشید از وبلاگ شما خیلی خوشم آمد به ماهم سری بزنید و اگر با تبادل لینک موافق بودید مرا با اسم هئیت جوانان حضرت علی اکبر(ع شهرک فرارت لینک کنید
(عید سعید فطر بر شما مبارک باد برای اطلاع از کارهای شرعی در این روز به ما سری بزنید)