حسادت احساسی است که بیش از همه خود شخص را آزار می دهد .
پروفسور رولف هوبلمی گوید که حسادت وقتی بهوجود می آید که شخص احساس کند آنچه دارد ، کمتر از آن چیزی است که باید داشته باشد . هیچ چیزی وجود ندارد که باعث حسادت نشود ، مادی یا غیر مادی ! من می توانم به سرنوشتیک نفر یا به کسی که برنده یک جایزه شده حسودی کنم ، ولی به طور کل وقتی انسان حسودی می کند که آنچه که دیگری دارد برایش ارزش داشته باشد . مثلاً من که حوصله جمع آوری تمبر را ندارم به کسی که این کار را می کند حسودی نخواهم کرد
حسادت در هر جامعه معنی خاصی دارد . در هر جامعه ای ، داشتن چیز بخصوصی که در آن جامعه ارزش جلوه می کند ، باعث حسادت می شود . در جامعه امروز حتی آگهی های تلویزیون سعی می کنند با توجه به این ضعف بشری مردم را به سوی استفاده از یک کالایبخصوص یا انجام عملی تشویق کنند . جامعه سرمایه دار از حسادت مردم جهت منفعت بیشتر استفاده می کند ، زیرا حسادت یک انگیزه است و باعث جاه طلبی و افزایش انرژی می شود .
حسادت در واقع به خاطر خانه بزرگتر ، اتومبیل سریع تر و زیبایی بیشتر نیست ، بلکه انسان به خاطر این که شخص به علت داشتن چیزی مورد احترام واقع می شود ، حسادت می ورزد .
حسود هیچ وقت فکر نمی کند آن فردی که بیشتر دارد حتماً خیلی سخت تر کار کرده ، او گمان می کند که هر موقعیت بهتری ، چه از نظر روانی یا مالی قیمتی دارد که شخص حسود هرگز حاضر به پرداخت آن نیست . اکثر افراد حسود فکر می کنند که حق آنان ضایع شده و آنها کمتر از دیگری به حقشان رسیده اند . حسودانی که می پذیرند دیگری حقش بوده که بیشتر بهره ببرد ، رنج بیشتری می کشند . این حسودان سعی می کنند با یک رفتار خشونت آمیز به فرد مورد حسادتشان حمله کنند . یعنی آنها با تمام قوا عملی انجام می دهند که طرف مقابل از امکانات بهتری که دارد لذت نبرده و به این وسیله هر آنچه باعث یادآوری عدم موفقیت او می شود نابود می کنند . این افراد،محبوب دیگران نیستند و معمولاً چهره واقعی خود را نشان نمی دهند و همیشه تظاهر می کنند که دیگری را تحسین می کنند ، ولی در واقع بسیار رنج می کشند .
حسادت یک احساس مطلق نیست ، بلکه مخلوطی است از خشونتو شکست.خشونتی که حسود احساس می کند مانع از رنج بیشتر او از شکست می شود .
اگر شخص حسود جلوی خشونتش را بگیرد بیشتر از شکست رنج می کشد . چنین شخصی متوجه می شود که اگر او تمام قدرتش را هم بهکار ببرد به حق دیگری نخواهد رسید . به همین دلیل فرد دچار افسردگی شدید و فلج کننده ای می شود . زیرا از خودش سؤال نمی کند که به چه وسیله ای فرد مورد نظر به خوشبختی رسیده است .
در کتابمقدسمسیحیت ، حسادت تحت عنوان" گناه مرگ آور" آمده ولی در واقع واکنش طبیعی انسان جهت جلوگیری و ممانعت از افسردگی است .
حسادت هیچ دلیل بیولوژی ندارد بلکه به مرور زمان و در اثر تجربیاتی که شخص حسود در زندگی بهدست می آورد ، شکل می گیرد . معمولاً شخصیت حسود در اثر شناخت فردی غلط گسترش می یابد . این افراد در محیطی بزرگ شده اند که انجام خواسته های دیگران مهم تر از خواسته و علاقه فردی خودشان بوده و آنها هیچ وقت موقعیتی نداشتند که بهدنبال علائق و استعدادهای فردی خودشان بروند و بفهمند از چه کار و فعالیتی بیشتر لذت می برند .
این انسان ها احساس می کنند فقط وقتی خواسته های دیگران را کامل انجام دهند مورد قبول مردم می باشند . این افراد معمولاً بیشتر اوقات دروغ می گویند و مرتباً به دنبال این هستند کاری کنند که بدان وسیلهرضایت دیگران را کسب کنند . چگونگی خلاصی از حسادت
خوشبختی و رضایت همیشگیدر هر جامعه ای در مقایسه با وضعیت موجود افراد آن جامعه صورت می گیرد .زیرا بشر با همین مقایسه اجتماعی زندگی می کند و اسیر انتظارات اجتماعی خود می باشد .
هر انسانی باید سعی کند استعداد و امکانات فردی خودش را بیابد؛ زیرا شخص حسود کسی است که خیلی کم در مورد خودش می داند و در حقیقت هیچ اطلاعی از توانائی های خودش ندارد و به همین دلیل زندگی اش را بر اساس یک شخصیت غلط برنامه ریزی کرده و خود را با گروهی مقایسه می کند که به طبقه اجتماعی دیگری تعلق دارند و با ارزش های اخلاقی و اجتماعی متفاوتی زندگی می کنند که شخص حسود هرگز نمی تواند خودش را به آنها برساند . به همین دلیل و به احتمال زیاد ، شخص تبدیل به یک حسود عصبانی یا افسرده می شود .
نکته مهم این است که شخص ، حسادت را پذیرفته ، به خودش دروغ نگوید و سعی کند نقطه ای بین ایده آل و واقعیت بیابد و در زندگی خود توازن بوجود آورد . در حقیقت باید پذیرفت که هیچ انسانی قدرت این را ندارد که عدالت واقعی را در جامعه بهوجود آورد و کلاً حسادت در اثر تجربه بی عدالتی در جامعه ایجاد می شود. معمولاً برای حسودان این سئوال پیش می آید که بر چه اساسی گروهی بیشتر از دیگران دارند و بر اساس چه قانون اجتماعی این تقسیم انجام شده ، اگر جامعه ای حسادت را بهعنوان یک واکنش طبیعی انسانی در مقابل بی عدالتی های اجتماعی ببیند می تواند جوابی هم برای سؤال بالا بیابد . اما متأسفانه حسادت در جامعه واکنشی ناپسند و ناخوشایند محسوب می شود و کمتر کسی راحت در مورد آن حرف می زند .
حسادت همیشه وجود دارد حتی اگر سرمایه های موجود در جامعه را بهطور مساوی بین مردم تقسیم کنند . زیرا اگر شخصی همان سرمایه مشابه را به کمک هوش و درایت خویش بیشتر کند و خوشبخت تر و راحت تر باشد مورد حسادت دیگران قرار می گیرد .
پرفسور رولف هوبل معتقد است فقط اگر خوشبختی و آزادی را در دنیا به طور مساوی تقسیم کنند دیگر حسادتی وجود نخواهد داشت ، زیرا هر جا که تفاوتی وجود دارد در حقیقت ریشه حسادت کاشته شده است .
هوبل می گوید از آنجا که بشر همیشه سعی دارد خودش را بهتر از دیگران نشان دهد و تمام سعی و کوشش او در پی ثابت کردن این است که او غیر از دیگری است و خود را در همین تفاوت می شناسد ، به هیچ وجه مایل نیست که دیگری بیشتر از او داشته باشد; زیرا این باعث خجالت و شرمندگی او می شود . به همین دلیل حسادت یک همراه دائمی انسان بوده و بدین وسیله انسان می تواند بین فردیت و جمعیت بالانس بهوجود آورد .
چگونه می توان خود را از حسودان محافظت کرد ؟
حسادت در مرحله نابود کننده آن بسیار خطرناک است و آن را نباید ساده گرفت ، در هر جامعه و در هر گروه اجتماعی بهتر است انسان سعی کند افراد حسود را آرام کند و با آنها به طریقی کنار بیاید . یا حداقل سعی کند با آنها مواجه نشود . ولی متأسفانه این روش در بسیاری از موارد مانند فامیل و همکار امکان پذیر نیست . بنابراین شخص مورد حسادت باید سعی کند از آنچه که دارد مقداری به دیگری ببخشد و تا حدودی باعث آرامش نسبی و کاهش خشونت او گردد و یا با گفتن مشکلات خود ، آتش درون قلب حسود را کمتر کند و یا برعکس،خود آدم حسود برای آرامش درونی بگوید : فلانی ویلا دارد و ماشین بنز ولی چه فایده ! بچه های او معتاد هستند . همین افکار و واکنش ها در روابط افراد ایجاد توازن می کند .
در واقع بهترین موقعیت را کسانی دارند که با زحمت و مشقت زیاد به مال و ثروت می رسند ، این گروه هیچ مشکلی با افراد حسود ندارند . و در نهایت باید گفت کسانی که با کمبودهای خود کنار بیایند ، می توانند به آرامش و آسایش برسند .
درمان حسادت
درمان حسادت
درمان گناه قلبی
باید دانست که درمان گناه قلبی دشوار و زمان طئلانی را نیاز دارد تا با داروهائی که بر نفس تلخ و ناگوار است و در داروخانه الهی یعنی قرآن و علوم آل محمد صلی الله علیه و آله تعیین شده است، خود را مداوا کرد تا از آن پاک شد؛ برعکس گناه بدن، که درمانش نسبت به گناه قلبی زود و آسانست.
مثلاً شرابخواری یا قماربازی و مانند اینها، هرگاه شخص براستی از خدا بترسد و از کار خود پشیمان شود و تصمیم بر ترک گیرد و اگر آن گناه را تدارکی لازم باشد انجام دهد برای پاک شدنش کافیست.
ولی گناه قلبی چون امر ثابت نهانی است، برای پاک شدن دل از آن به گذشت زمان درازی نیاز دارد که در آن مدت به داروهای مقرر در طب الهی مداومت کرده و چنانچه در مداوای آن مسامحه شود آن گناه ریشه دارتر و سخت تر می شود تا جائی که جز به آتش دوزخ درمان نخواهد شد.
بنابر این بر هر انسان عاقلی است که به گناه قلبی خود بیش از گناه بدن اهمیت دهد و به درمان آن بیشتر بکوشد و مسامحه ننماید، خصوصاً با ملاحظه اینکه گناه بدن یکی است، ولی گناه دل مستمر و گاهی شماره اش از حساب بیرون است؛ مثلاً کسی که یک جام شراب بخورد، یک گناه کرده است و یک واجب بر او است که از آن توبه کند؛ ولی کسی که حسادت در دل او ریشه دوانیده است، هر لحظه در گناه است و در هر لحظه، توبه از آن بر او واجب است و در برخی موارد به شمارش نَفَس کشیدن در گناه و ترک واجب است.
گناه قلبی چون امر ثابت نهانی است، برای پاک شدن دل از آن به گذشت زمان درازی نیاز دارد که در آن مدت به داروهای مقرر در طب الهی مداومت باید کرد.
عیب نهان خود را نمی بینیم
نکته دیگر آن که گناه بدن، چون آدمی آن را می بیند و خود را آلوده به گناه می داند ممکن است بزودی پشیمان شده و از آن توبه کند و پاک شود ولی گناه قلبی، چون از حس نهان است یافتن آن در خود، نیاز به دقت زیادی دارد خصوصاً به ملاحظه این که هر نَفسی خود را دوست دارد و دوستی مانع از دیدن عیب است.
از این جا است که گفته اند کسی عیب خود را نمی تواند دید بلکه باید از دیگری جویا شد.
درمان عملی حسد
سعی شود در برخورد با شخص مقابل که به او حسادت ورزیده شده است، کنش و واکنش های زیر انجام پذیرد:
1. بدیده خوش بینی به رفتار و گفتار مردم بنگر و تا یقین به فساد نکنی همه را حمل بر صحت بنما.
2. باید زبان خود را از بدگوئی نگاه داری و به جای ذکر عیب شخص مقابل، فضیلت هایی که از او سراغ دار بگویی و او را به فضیلت بشناسی و لغزش هایش را نادیده انگاشته، و به جای انتقام جویی، عفو و گذشت را شعار خود سازی و به سخن چینی نگرایی.
3. بر خلاف خواسته نفس و شیطان، با او متواضع باش و خوش رفتاری کن، گشاده رو باش و در سلام مقدم شو؛ به دیدنش برو و به او احترام کن.
4. باید از سرزنش و شماتت بپرهیزی و در مصیبت ها با او همدردی کنی.
5. او را دوست بداری و رابطه ایمانی خود را با او برقرار کن و علاقه خود را به او افزایش ده.
6. هر خاطره ناروائی را که بر دل بگذرد باید فورا خود را از آن بازداری کنی و به خاطره های حق سرگرم سازی، مانند تدبّر در بزرگی جهان آفرینش.
آنچه به اختصار گذشت هرچند برای نفس دوائیست تلخ و ناگوار و بسیار سخت و دشوار ولی رشته ای است از جهاد با نفس که در قرآن و اخبار به آن امر شده و تنها دارو برای بیماری های روانی شناخته شده است.
وحی در پرتو قرآن
((وماکان بشران یکلمه الله الاوحیاً اومن وراءٍ حجاب او برسل رسولاً فیوحی بأذنه ما یشإِانه علی حکیم)) هیچ بشری را در خورنیست که خدا جز وحی یا از پس پرده با او سخن گویید بافرستاده ای فرستن که بفرمان خداوند ان چه را بخواهد به وحی رساند که خدا والای فرزانه (دانای درستکار)است.
معنی وحی:توجه به معنی لغوی در شروع وعرض مثلاًمعنی خاصی پیدا کرده است.بصیرت بیشتری برای درک صحیح آن معنی خاص به وجود می اورد به طور مثال اگر بدانیم که لفظ دین در لغت به معنی تسلیم.عادت.عبادت. طاعت .خواری.حساب و..... می با شداز دین اسلام یا دین موسی یا مسیح معنی کاملتروجامع تری را می فهمیم تا اینکه فقط بدانیم دین مجموعهی حقایق واحکامی است که بر پیغمبری وحی شده است.
معانی که کتب لغت برای وحی اورده اند عبارتند از اشاره کردن.قاصدی فرستادن.در نهان با کسی سخن گفتن.چیزی را به کسی القا کردن تا آن را بداند. الهام و .....
راغب که در مفردات منحصر اافات والفاظ قرآن را اورده در معنی وحی می گوید :اصل وحی اشاره ی سریع است و برای متضمن معنی سرعت کاری که سریعاً انجام یابد وحی می گویند:ونیز به سخن که به صورت رمز ویا تعریض ادا شود وگاهی با آواز مجرد از ترکیب(خالی از حروف والفاظ) وبا اشاره با بعضی عضا(با دست. چشم.سرو.....)وبا کتابت و وسواس هم گفته می شود هم چنین با کلام خدا که به انبیا واولیاءِ القا می شود وحی می گویند ....وان بر چند گونه است :
یا بواسته فرستاده ای است که تشخیص شخصش دیده و سخنش شنیده شود مانند تبلیغ جبرئیل برای پیغمبر معنی/ یا با شنیدن کلام است بدونه دیده شدن مانند شنیدن موسی گفتار خدا را/ یا با القا مطلب در قلب است چنانچه پیغمبر فر مود : ((همانا روح القدس در قلبم دمید یا با الهام است مانند:(( به مادر موسی وحی کردیم که فر زندت را شیر بده))/ یا به تحنیر یعنی به کار داشتن است مانند مانند:وحی به زنبور عسل؟ یا به خواب دیدن است پیغمبر فرمود(( وحی منقطع است ولی اخباریکه مومن بشارت ان ها را در خواب می گیرد با قی است...))
فرق میان وحی و الهام:
شیخ محمد عبده در رساله ی توحید می گوید((معرفتی که به واسطه ی یا بی واسطه برای انسانی حاصل می شود واگر بداند از جانب خداوند است وحی، واگر نداند الهام نامیده می شود پس الهام یک نوع احساس است مانند :اندوه،غم ،شادی،وگرسنگی ویا تشنگی و....))
نبوت:
کسی که خدا از جانب خداوند به او وحی می شود تا مردم را به راه راست هدایت کند نبی و رسول مرسل نامیده می شود
فرق میان نبی ورسول:
در اصول کافی امده است:((نبی کسی است که در خواب می بیند واواز می شنود وفرشته را مشاهده نمی کند ورسول کسی است که اواز می شنود در خواب می بیند و فرشته را مشاهده می کند...))
نبی کسی است که شریعتی به او وحی می شود هر چند که مأمور تبلیغ نباشد و اگر هم مأمور تبیغ شد رسول نامیده می شود بنا بر این هر رسولی قطعاًنبی خواهد بود اما نبی ممکن است رسول باشد وممکن است به مقام رسالت ارتقإ نیابد.
حضرت ایت الله طباطبایی همین فرق با این عبارت اورده اند:(( و گفته شده است فرق میان نبی و رسول عموم و خصوص مطلق است پس رسول کسی است که مبعوث شده ومإمور تبلیغ هم شده هست و نبی کسی است مبعوث گردیده خواه مأمور تبلیغ باشدخواه نباشد....نبوت ورسالت دو مقام است خاص یکی در خواب دیدن وخاص دیگری دیدن فرشته ی وحی است پس ممکن استهر دو مقام در یک فرد جمع شود که هر دو خصوصیت را واجد باشد وممکن است نبوت بدون رسالت باشد.پس رسالت اخص از نبوت است در مصداق نه در مفهوم .))
معنای لغوی رسول ونبی.
رسول:مفهوم و معنی رسول به تنهایی دارای هیچ گونه شأن واعتباری وعظمت واحترامی نیست مگر با اضافه به نام پرورگار مانند رسول الله یا به ضمائر راجع به یکی از اسماء واوصاف خداوند یا الف ولام تعریف یا هر قرینه ی دیگری که دلالت بر این معنی نماید که مقصود از ان فرستاده ی پرور دگار است. آری اگر فرستاده خداوند وفرشته یا انسانی با شد که به وسیله وحی برای هدایت بشر بر گزیده شده است هم مرسل و رسول وهم رسالت مقامی عظیم ومأموریتی جلیل و شریف خواهد بود .
نبی: نبی صفت مشبه است از نبوت که در اصل از نبأ گرفته شده است(به معنی خبر دادن یا صاحب خبر شدن.
را غب می گوید(( نبأ خبری است که فایده بزرگی دارد که به ان علم یا غلبه ی ظن حاصل شود ودر اصل نبأ به خبری گفته نمی شود .... مگر اینکه متضمن این سه چیز باشد و حق خبری که به ان نبأ بگویند این است که از دروغ عاری باشد مثل تواتر، یا خبر خدا و پیغمبر(ص)))
نبوت خبر دادن از خداست ونبی خبر دهنده ی از خداوتد به سبب وحی است.
موارد استعمال وحی در قرآن:
قرآن کریم وحی را به اسمان،وزمین،زنبور عسل،ملائکه ، افراد عادی و پیغمبران نسبت می دهد.
وحی به اسمان ها وزمین :واوحی فی کل سماء امرها زنیا بمصابیح؛در هر اسمانی کاروحال اورابه وی وحی فرمودوبیگمان اسمان نزدیک رابه چراغ هااراستیم.آیه12سوره ی فصلت
با ید توجه داشت که لفظ سماء که تبق تصریع کتب لغت به هر بالای سرمان از اجسام و فضا وبه ابر وباران و حتی سقف خانه و پشت اسب نیزگفته می شود به طوری که در ایه ی فصلت ملا حضه می شود محل همه ی ستارگان که به چشم می ایند اسمان نزدیک است وباز می بینیم که قرآن مکرر می گوید ما از اسمان اب باران را نازل کردیم که جایگاه بخار اب و ابر هاست..
نکته لطیف وقابل توجه این است که سوره ی فصلت از سوره هایی است که در ان سخن از اعجاز قرآن وحقانیت وحی محمدی است.
وحی به زنبور عسل: واوحی ربک الی النحل ان اتخذی من اجبال بیوتاً ومن الشجر ومما یعر شون ثم کلی من کل الثمرات فاسلکی سبل رک ذلا یخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فیه شفاء للناس ان فی فی ذالک لآیه لقوم یتفکرون.((پرور دگارت به زنبور عسل وحی کرد از کوه ها خانها بگیرد وهم از درخت وهم از آنچه می سازد ومی افرازند(مثل سایبانهای که از شاخهای تاک وغیره ساخته می شود) ان گاه از همه ثمرات که (که به مناسب حالتان است)بخورید پس راه های پروردگارتان را بدون سختی دشواری بپیمایید ،بیرون می اید از شکم های شان نوشابه ای که رنگ هایش مختلف است در ان برای مردم شفا می باشد همانا در ان چه یاد شد هر آیینه برای مردمی که بیندیشند نشانه ای بزرگ است))(آیه ی69سوری نحل)
وحی به ملائکه وفرشتگان:از یوحی ربک الی الملائکة انی معکم فثوبتوا الذین آمنو.(( انگاه که پروردگارت به فرشتگان وحی فرموده محققاً من با شمایم پس کسانی را اهل ایمانند پایدار بدارید))
قران کریم از سه نوع موجودات غیر مرئی نام می برد .
1یک دسته از آن ها که زیان آور وگمراه کننده اند بنام شیطان. این عنصر پلید همواره در هلاک بشر می کوشند و به سوسه می پردازند تا او را از هر راه خیری باز دارد و به هر شری بکشاند
وباآن که دیده نمی شود آثار اغوای او چنان محسوس مشهود است که خداوند را دشمنی آشکار برای آدمی میداند. وبر انسانی موزی وگمراه کننده شرو رهم اطلاق میشود.
2گروه که ما نند بشر خوب و بد ،مؤمن وکافر،سود بخش وزیان اورهستند به انها جن و جان می گویند. لفظ جن به معنی ناپیدا وپوشیده از نظر هاست که در همه مشتقاتش همین پوشیدگی ونا پیدایی ملحوظ است مانند جنین بچه در شکم،جنه:سپرکه گردن وسر جنگجو را می پوشاند،جنه:باغی که زمینش از روییدنی ها مملؤ باشدجنون:بیماریکه عقل را مستور می دارد ولی در مجنون نشانه خرد وعقل نا پیداست.جنان:قلب وشب که همه چیز را می پو شاند جنن:مانندکفن در لفظ چون مرده ای را می پوشاند وبهمرده نیز گفته می شود زیرا آثار روح در ان پیدا نیست یا برای ان که در گور پنهان می گردد وهم چنین به معنی قبر می اید که میت را در خود پنهان می کند وهرامر مخفی و درون هر چیز را جنان می نامند.
3دسته ی سوم موجودات مفید خیر خواه بشر ومطیع محض پروردگارمی با شند
لایعصون الله ما امر هم یفعلون ما یؤمرون.(( خدا وند در ان چه به ان ها فرمان می دهد معصیت نمی کند مان چه مأمورند انجام میدهند)) که ان ها را ملائکه می گویند . فرشتگان دسته های گو نا گون ووظایف مختلف ومتنوع دارند از ان ها که اداره ی امور جهان وتدبیر کائنات را بر عهده دارندیاگر وهی که به حفظ بشروظبت اعمال او می پردازند یا موکل بر قبض ارواح ادمی هستند تا حاملان وحی که از جانب خداوند به سوی پیغمبران فرستاده می شوند وان چه را که مؤموریت دارندابلاغ نموده به فرمان الاهی به سوی ان ها وحی نماییند یعنی به تصریح قر ان هم گیرنده وهم دهنده ی وحی می با شند .
وحی به افراد عادی واوحینا الی ام موسی ان ارضیمه فاذا اخفت علیه فالقبه فی الیم.((به مادر موسی وحی کردیم که اورا شیر بده پس هرگاه بر او ترسیدی در رود بیفکنش وبیم مدار واندوه گین مباش که محققاًما وی را به سویت باز گرداندیم واز پیغمبرانش قرار دهیم))همانطور که بسیاری از مطالب وحقایق در خواب بر بعضی مردم مکشوف می گردد ((گاهی در بیداری برای افرادی چنین انکشافی دست می دهد بدهی استکه منظور علم واطلاعی است که به غیر طریق معلمول ومتعارف وبدون زحمت اکتساب وتعلم در حقیقت به طور خارق العاده حاصل می گردد،محصول چنین اکتشافی و اطلاعی ممکن است از راه الهام ،شنیدن اواز،از راه ارتباط با ارواح با شد.
الهام:گاهی ممکن است مطلبی به قلب کسی القا شود واو یک باره خود را واقف ومطلع بر حقیقتی بیابد یا بدون آنکه علتش را بداند به سوی مقصودی کشانده شود واین القاء در اصطلاح الهام نامیده می شود و قرآن ان را وحی می نامد.مثل اطلاعی که در مو ثی در ان پریشانی واحساس خطر برای فرزندش پیدا کرد.اینگونه الهامات به قدری در هر زمان ومکان فراوان است که باید در ردیف حوادث معمولی وامور جاری قرار می گیرد. ولی بیشتر مردم ان توجهی را که باید نسبت به الهامات که برای خودشان پدید می اید یا از دیگرمردم موثق می شنوند داشته باشند ندارند.
شنیدن آواز:ممکن است با شنیدن اوازی تنها برابری اطلاع حاصل گردد از قبیل اوازی که ژانداراک ان دختر زیباو پاکدل شنید ومعتقد شد که از جانب خداوند مأمور نجات کشورش گردیده است ویا حربن یزیدریاحی در موقع که از طرف عبیدالله مأمور دستگیری سید الشهدا بود آوازی شنید که وی را به بهشت مژده داد سخن شگفتی نمود که تابود معلوم شد که این بشارت صحیح بوده است.مترلینگ چندین واقعه از این قبیل نقل می کند واز قبیل قصه ی دندان ساز.((دندانساز امریکایی ازیک دیگ مخصوص که ادویه ی مختلف در ان می جوشد مرا قبت می کرد نا گهان صدایی به او گفت:برو به طرف پنجره برو طولی نکشید که دیگ تر کید وقسمتی بزرگی از ازمایشگاه وی نا بود ساخت))وقصه های مختلف از یک کاپیتان ونقاش... اما این الهام اواز کیست؟ برای تعیین این گونه الهامات و اواز چندین چندین فرض می توان کرد:
1:همچنین که شیطان به وسوسه می پردازد وبا القاء اندیشه های زشت وزیان اور بشر را به گمراهی می کشاندوبه خیانت فساد وا میدارد . فرشتگان بوسیله الهام وی را به خیر وصلاح رهبری می نمایند به خصوص ملائکه که مأمور حفظ انسان هایند اورابه این وسیله از خطر حفظ می نمایندواین راهنمایی ممکن است با القاء مطلب در قلب ویا
باایجاد اواز در گوش باشد ویک از فوائد ایمان به ملائکه وشیاطین همین است که ادمی اندیشه های خود را برسی نمایید واز این راه جلوی بسیاری از کارهای بد وجنایات گرفته می شود.
2:ارواح خیر خواه ونیکو کاری افرادی را که به جهتی مورد علاقه ی انها باشند یا در خواب یا در بیداری با الهام یا اواز یا ظاهر شدن هدایت می نماییند . فخر رازی می گوید :سوگند های پنج گانه مربوط به ارواح بشری می باشند ومدبرات امر را همان رونمایی میدانند که به تدبیر امور اشخاص می پر دازد ...))ودرجای دیگر پس از شواهد فراوان نقل میکند:((ارواح پاک با افرادی که با ان ها سنخیت یا به ان ها علاقه دارند الهاماتی نمود انان را در راه خیر کمک وراهنمایی می نمایند گاهی هم فقط می خواهند ان ها را از وجود خود و واقعیت داشتن عالم ارواح اگاه سازند حال اگر مردمی برانسان غرق در فساد باشند که نه فرشتگان ونه ارواح خیر خواه به ان ها توجهی نکنند نباید منکر ان ها بود.
وحی به پیغمبران وانبیاء:
انا اوحینا الیک کما اوحینا الی نوح والنبیین من بعده واوحینا الی ابراهیم و اسما عیل و اسحاق و یعقوب والا سباط و عیسی وایوب وهارون و سلیمان واتینا داوود زبورا و رسلا قصصناهم علیک من قبل و رسلالم نقصصهم علیک وکلم الله موسی وتکلیما رسلا مبشرین ومنذرین لئلا یکون للناس علی الله حجةبور ارسول وکانَ الله عزیزاًحکیماً.(سوره النساء)
((ما به تو وحی کردیم آن چنان که به نوح و پیغمبرن بعد از او وحی کردیم وبه ابراهیم واسماعیل واسحاق ویعقوب ونوه های او(یا مردان شریف وبزرگوار)وعیسی وایوب ویونس وهارون وسلیمان نیز وحی کردیم وبه داوود زبور دادیم وپیغمبرانی که خبرهایشان را پیش از این بر تو خواندیم وپیغمبرانی که مژده دهنده وبیم دهنده بودند تا برای مردم پس از این پیغمبران حجتی نباشد ونماند وخدا بر همه غالب و دانای درستکار است .))
هرمخلوقی برای کاری که افریده شده است به وسیله هدایت ووحی آفریدگار به ان کار گماشته می شود یعنی هم خلق وهم توجیه از خداست.. پس خبیس نیست که خداوند فقط خلقوایجادکند واعمال وحرکات منصوب ومرتبط به خود موجودات بدون تصرف وتوجیه الهی باشد بلکه کوچک ترین عمل وحرکت به امر ووحی وهدایت افریدگار است.این فرمان که از مبداء خلقت صادر می شود بدون تخلف ایجاد می گردد .در جملات بدون قصد واراده ومنحصراً در همان راهی که به وسیله هدایت تکوینی تعیین شده وبه کیفیتی که وحی کننده خواسه انجام می یا بد.
کرات اسمان نمی دانند چرا می چرخند خورشید از گرماه ونور بخشی خود نا اگاه است وماه خبر ندارد که برای چه نور خورشید را گرفته ومنعکس می کند و زمین نیز اطلاعی از حرکت وضعی و انتقالیش پیدا نمی کند ولی نتیجه ی همه ی این اعمال پدید آمدن شب و روز و فصول چهار گانه ایجاد جانداران نباتی وحیوانی وادامه بقاء وحیات ان هاست.....
نیاز عقل به وحی :
عبده در تفسیر امنار می گوید: خداوند چهار نوع هدایت به ادمی بخشیده است که در تأمین سعادتش مؤثرند.
1:هدایت الهام فطری(غریزه)که درحیوانات بسیار قوی ودر انسان نسبت به ان ضعیف است.
2هدایت هواس ومشاعر،که حیوانات با انسان در ان شریک اند بلکه ان ها در این هدایت از انسان نیرومندترند زیرا غرایز حواس ومشاعر ان ها اندک مدتی بعد از تولدکامل می شود برخلاف ادمی که این نیرو ها اندک اندک وبه تدریج در او به کمال می رسد و مدت ها طول می کشد.
3هدایت عقل ، انسان طوری آفریده شده که باید در اجتماع زندگی کند واز غرایز و الهام فطری ،ان مقدار که بتواند با کمک حواس ومشاعرش زندگی جتماعیش را اداره کند بوی بخشیده نشده ،چنان که زنبور عسل ومورچه داده شده است ،جانوران نام برده غرایز نیرو مندشان می توانند با اجتماع زندگی کنند و هر فرد وظیفه که در جامعه دارد انجام دهد وهرجامعه وظیفه ای را که در ادارهی فرد دارد بهترین وجه ایفا نماید وبه این ترتیب حیات اجتماعی این گونه حشرات به طوری که مشهود است پایدار میگردد.اماانسان از خواص نوع او نیست که غریزه برایش کافی باشد پس خداوند هدایتی عالی وشریف تر ازهدایت حس وغریزه به وی وحی بخشید ه و از هدایت ان عقل است که خطای حواس ومشاعر را تصحیح می کند وموجبات واسباب ان را کشف می نماید
مثلا جسم بزرگ را از دور کوچک وچوب راست را در آب شکسته(خمیده)می بینید و...
و این عقل است که این اشتبا هات را می فهمد وعلت ان ها را معللوم می دارد.
4هدایت دین:
همان ط ور که حس خطا می کند عقل نیز خطا می کند گاهی انسان از بکار گماشتن حس و عقل در آن چه به سعادت خود و نوعش را تأمین می کند کوتاهی می نما ید و راهنمایی ان ها را نمی پذیرد وبا چندین چراغ هدایت عقل و حواس به بیراهه می رود و گمراهی ها را پیش می گیرد و راهنمایان حس و عقل را تسلیم راهزن نفس و اسیر لذت و شهوت خویش می سازد تا وی را به پرتگاه هلا کت بیفکند بنا براین هنگامی که حواس و مشاعر در لغزش گاه های خطا واقع شده اندو خرد فرمانبر هوس ها و برده ی شهوات گردید عمل عقل جز چاره ورزی در این هوس ها و شهوات نخواهد بود با این حال چگونه آدمی خواهد توانست به سعادت برسد در صورتی که امیال و هوس ها اندازه و حدی ندارند که اگر شخص به ان ها رسید به آرزوی خود رسیده با شد و از طرفی انسان ،اجتماعی است و تنها زندگی نمی کند و چه بسیار اتفاق می افتد که هوس وی را وا دارد که تصرف در حال دیگران نماید و ان چه متعلق به دیگران است دست درازی کند مگر ممکن است که هدف افراد جامعه ای کامروائی و استیفاء لذت و شهوات باشد و به یک دیگر تعدی و تجاوز نکنند و نسبت به هم ستم روا ندارند؟
بدیهی است که در چنین وضعی جنگ و جدال ،عنا و خصومت،غارت و خیانت و هزارها مفاسد و جنایت دیگر در میان افراد اصناف و حتی اقوام و ملل حتمی و قطعی است در چنین شرایطی نیاز شدید و مبرم بشر بدین محسوس و معلوم می گردد و تنها دین است که در تراکم ظلمات و شهوات و مطامع و غلبه ی هوس و غضب می تواند با فروغ معنویش محیط حیاط را روشن سازد و حدود و حقوق افراد را مشخص و معین کند تا هر کس وظیفه ی خود را بداند و از ان تجاوز ننماید و تعاون و اتحاد جای تنازع و اختلاف را بگیرد و همگی برادروار زندگی کنند و نسبت هم دلسوز و مهربان و خیر خواه ویار و یاور باشند.
سلام دوست من
خیلی سایت خوبی داری
ممنون میشم از سایت منم دیدن کنی
باتشکر مینا
www.parsbax.com
www.zunked.ir
سلام دوست من
خیلی سایت خوبی داری
ممنون میشم از سایت منم دیدن کنی
باتشکر مینا
www.parsbax.com
www.zunked.ir
سلام دوست من
خیلی سایت خوبی داری
ممنون میشم از سایت منم دیدن کنی
باتشکر مینا
www.parsbax.com
www.zunked.ir