اشاره کار تاریخی در هر علم به کاوش در بسترها، زمینهها و علل پیدایش مسایل علم و چگونگی رشد آن، اندیشمندان و آثار و تاثیر اندیشههایشان در پیشرفت علم را در برمیگیرد و مسلماً علم اصول نیز از این قاعده مستثنا نشده است؛ به ویژه وقتی علم اصول پایه اجتهاد و استنباط در حوزههای علمیه به شمار میآید بررسی و نقد آن در مقیاس یافتههای تاریخی امر ضروری مینماید. در مطالعه تاریخی این علم آنچه مدّ نظر بوده پیدایش و تکامل علم اصول در ادوار مختلف، ضرورت پیدایی علم اصول و بنیانگذاران آن، ساختار علم اصول و به طور کلی تاریخ پژوهشی دربارة آن بوده است. علاوه بر این سعی شده در مواردی نیز به تحلیل و نقد و بررسی برخی موضوعات و مسائل پرداخته شود. مقدمه امروزه صاحب نظران، علمشناسی را مبتنی بر سه نظرگاه فیلسوفانه، مورخانه و جامعه شناسانه میدانند و از فلسفه، تاریخ و جامعه شناسی، به صورت تلفیقی در شناخت آن علم بهره میگیرند. یکی از مهمترین رویکردهایی که در قرن بیستم نسبت به علم اتخاذ شد، رویکرد تاریخی بود که به عنوان شاخصترین آنان میتوان از «کارل پوپر» فیلسوف انگلیسی نام برد. پوپر داوری تاریخ را درباب مسائل فلسفی علم، به طور جدی به کار گرفت و استفاده از تاریخ علم را برای فیلسوفان علم ضروری دانست. امروزه دیدگاههای موجود در مورد پژوهشهای تاریخی در علم با دیدگاههای افراطی مواجه است؛ برخی چنان اهمیت وافری برای تاریخ علم قائلند که تنها راه تکامل و رشد یک علم را در پرتو پژوهشهای تاریخی در آن میدانند و بی تمایل نیستند که تنها راه اثبات گزارههای علمی را روش تاریخی برشمرند. این دیدگاه از سوی مخالفین پوپر، نظیر «لاکاتوش» و «کوهن» مورد نقادی واقع شده است، اما بی شک نمیتوان از فوائد و مزایای پژوهشهای تاریخی چشم فروبست. نگاه تاریخی به جریان علم، هماره ثمرات مفیدی در شناخت دقیق و تفصیلی گزارههای آن علم برای معلمان، متعلمان، نظریه پردازان، محققان و منتقدان در پی داشته است. پیشینه پژوهشهای تاریخی در علم اصول به تازگی کتابی با عنوان «درآمدی به تاریخ علم اصول» از آقای مهدی علیپور، به چاپ رسیده است. از آنجا که این کتاب با رویکرد تاریخی نوشته شده است، به نظر میرسد که نگاهی به تاریخ نگارش چنین کتابهایی مفید باشد. کار تاریخی در علوم، به طور کلی به کاوش در بسترها، زمینهها و علل پیدایش مسائل علم و چگونگی رشد و تطور آن، اندیشمندان علم، آثار و افکار آنان و میزان تأثیر اندیشههایشان در پیشرفت علم، شناخت مسیر تطوّر علم و مسائل آن در ادوار مختلف و بررسی شرایط و محیط اجتماعی و سیاسی و انگیزههای شخصی محققان در این تطور و نهایتاً به چگونگی تدوین و طبقهبندی مسائل علم در طول تاریخ میپردازد. لزوم پرداختن به مسائل فوق در علمشناسی نشانگر ضرورت پژوهشهای تاریخی در هر علمی و از جمله علم اصول در دو بعد آموزش و پژوهش است. در علم اصول، همچون دیگر علوم، چهار گونه کار تاریخی میتوان انجام داد: 1. تاریخ تطور و تکامل علم اصول (ادوار علم اصول) در این نحوه از پژوهش تاریخی به بسترها، علل و عوامل در زمان پیدایش علم اصول، مؤسسان و مدوّنان این علم، دورههای مختلف علم، نگاهی کلی و اجمالی به پیدایش مسائل علم و بررسی اجمالی شخصیتهای برجستة علم و آثار و افکارشان پرداخته میشود. 2. تاریخ دانشمندان و محققان علم اصول در این نوع پژوهش تاریخی به تراجم و احوال اندیشمندان اصولی، ابداعات، تأثیرات و آثار آنان پرداخته میشود. 3. تاریخ تبویب علم اصول در این نحوه از کار تاریخی، سیر تاریخی تبویب و تنظیم مسائل اصول مورد بررسی قرار میگیرد و ساختارهای کلّی علم اصول در طول تاریخ آن و چگونگی تغییر و تحوّل در این ساختارها و کیفیت رشد آن مورد کنکاش واقع میشود. 4. پژوهش تاریخی در مسائل علم اصول این نوع پژوهش، به سیر پیدایش مسئله، علل و عوامل پیدایش آن، تحلیل چگونگی تکامل و رشد مسئله، تبیین و تقریرات مختلفی که در طول تاریخ پشت سر گذارده و به طور کلی به پژوهش، توصیف و تحلیل مسائل علم در بستر تاریخ میپردازد. در چند دهة گذشته در حوزههای شیعی پژوهشهای معدودی توسط محققان و تاریخ پژوهان علم اصول انجام شده است از آن جمله: 1. تحول علم اصول، تألیف دکتر ابوالقاسم گرجی که در آن تحول علم اصول در هشت دوره تبیین میشود، در این تقسیم بندی، اصول شیعه و اصول اهل سنت به اجمال بررسی میشود و در آن اختلاط کلام، منطق و فلسفه با اصول نشان داده میشود. 2. تقریرات اصول، تألیف مرحوم محمود شهابی و به کوشش عباس فرید به مباحثی همچون علت پیدایش اصول فقه و زمان پیدایش این علم، نخستین مؤلف در علم اصول و زمان و تاریخ حدوث اصول فقه در شیعه و مسیر تطور آن، مورد بحث قرار میگیرد. 3. العالم الجدیدة، تألیف شهید سید محمد باقر صدر به تاریخ علم اصول اختصاص یافته است که در این بخش، مؤلف بعد از بحث از پیدایش علم اصول و تصنیف در آن، تطور علم اصول را در سه دروه (عصر تمهید و زمینه سازی، عصر علم، عصر کمال) بررسی کرده است. شهید صدر عصر تمهید را با ابن عقیل عمّانی، ابن جنید اسکافی، شیخ مفید و سید مرتضی آغاز نموده و با ظهور شیخ طوسی به پایان میرساند. آنگاه آغاز دوره دوم را پس از یک قرن رکود، از اوایل قرن ششم تا قرن دوازدهم میداند که با سید مکارم ابن زهره و ابن ادریس آغاز شده و به محقق حلّی، شهید اوّل و دوم، فاضل مقداد، صاحب معالم و شیخ بهایی ختم میشود. این دوره، دوره شکوفایی علم اصول است و نهایتاً مرحوم صدر عصر کمال علم اصول را از اواخر قرن دوازدهم با ظهور وحید بهبهانی تا امروز که اوایل قرن پانزدهم است معرفی مینماید. 4. ادوار اجتهاد، تألیف آیة الله محمد ابراهیم جناتی، وی تاریخ اصول را در هشت دوره بررسی میکند؛ عصر پیدایش مبادی اجتهاد، عصر تمهید به کارگیری اجتهاد، عصر تدوین قواعد اصولی و عناصر مشترک اجتهادی، عصر به کارگیری عناصر مشترک اجتهاد در منابع، عصر گسترش استدلال در مسائل اجتهادی، عصر تکامل اجتهاد، عصر ژرفاندیشی در ابحاث اجتهادی و بالاخره عصر کلیت کاربرد اجتهاد با شیوة نوین آن، از جمله هشت دورهای است که این کتاب برای علم اصول بر شمرده است. کتاب درآمدی به تاریخ علم اصول نیز با همین رویکرد و نگاه تاریخی از سوی دفتر تدوین متون و برنامه ریزی درسی مرکز جهانی علوم اسلامی نگارش یافته است. نگارنده در این کتاب با استفاده از آثار نگاشته شده در تاریخ علم اصول و رجوع به منابع دست اول، گامی نو و حتی الامکان به دور از نواقص موجود در کتب نگارش یافته در این زمینه پدید آورده است. نویسنده در این کتاب به ادوار علم اصول پرداخته و آن را با دورههای پیشین و پسین مقایسه کرده است. همچنین مسائل و مباحث رایج و مهم در هر دوره و گاه تحلیل تاریخی پیدایش این مسائل از دیگر بحثهایی است که در هر دوره طرح شده است. تلاش نویسنده در این پژوهش تاریخی، گر چه در زمینة بررسی تاریخ تطور و تکامل ادوار علم اصول است اما از دیگر ابعاد کار تاریخی، یعنی تاریخ اندیشمندان و محققان علم اصول، تاریخ تبویب در نگارشهای اصولی و پژوهش تاریخی در مسائل اصول نیز بی بهره نبوده است. ویژگیهای کتاب پرداخت به موضوعات و مباحث به طور تحلیلی، شخصیتهای مهم اصولی هر دوره همراه با بیان آثار و اندیشههای اصولی آنان، بررسی ویژگیهای هر یک از ادوار اصولی جهت مقایسه و تطبیق ادوار با یکدیگر، بررسی اجمالی تاریخ اصول اهل سنت و ذکر چکیده در پایان هر درس همراه با پرسشها برای تمرین، از ویژگی این کتاب درسی به شمار میآید. |
تاریخچه علم اصول، علم اصول فقه
شیعه در طول حیات خود با اهتمام شدید به علم اصول فقه، آن را مقدمه فقه و ابزاری مهم در استنباط صحیح احکام شرعی ضروری می دانست، تا جایی که آن را، منطق علم فقه نامیدهاند.[1] بدین معنا که فقیه در استنباط احکام شرعی از منابع ، نیازمند اصول و قواعدی است که علم اصول فقه عهدهدار آن است و بدون آن استنباط احکام شرعی کامل و تمام نیست. به طور کلی میتوان برای علم اصول چهار دوره را در نظر گرفت؛ دوره پیدایش، دوره رشد و نمو، دوره رکود و دوره کمال و نو آوری.
1. دوره پیدایش
در نظر شیعه مسائل این علم، ریشه در عصر ائمه (ع) دارد و آنان به خصوص امام باقر و امام صادق (ع) اصول و شیوههای بهرهوری از قرآن و سنت را تعلیم دادهاند. بدین صورت که ائمه با املای قواعد و کلیات علم اصول به شاگردان خود زمینه را برای پیدایش چنین علمی فراهم آوردهاند. بنابراین میتوان آنها را واضع و موسس علم اصول دانست.[2]
2. دوره رشد و نمو
این دوره از اوائل قرن سوم شروع شده تا اواخر قرن دهم ادامه یافت. خصوصیت این دوره این است که بر خلاف دوره پیدایش، در کتابهای اصولی به جای بحث از یک یا چند مساله اصولی، تمام مسائل علم اصول مورد بحث و بررسی قرار میگرفت.[3] نخستین کسی که در این زمینه دست به تالیف تقریبا جامع و مستقلی زد، محمد بن نعمان ملقب به شیخ مفید(م413ق) است که الرسالة الاصولیة یا التذکرة باصول الفقه[4] را نگاشته است. پس از شیخ مفید، سید مرتضی(م436ق) الذریعة الی اصول الشریعة و سپس شیخ طوسی(م460ق) عدة الاصول را نوشتهاند. از علمای دیگر که در این زمینه دست به تالیف زدند میتوان به:
الف) ابن زهره حلی(م558ق) کتاب غنیة النزوع الی علمی الاصول و الفروع
ب) محقق حلی(م676ق) کتاب المعارج فی اصول الفقه
ج) علامه حلی(م726ق) کتابهای تهذیب الوصول الی علم الاصول، نهایة الاصول الی علم الاصول، مبادی الوصول الی علم الاصول، و ....
3. دوره رکود
علم اصول بعد از صاحب معالم با ظهور اخباریها مورد حمله شدید قرار گرفت. اخباری گری بوسیله میرزا محمد امین استرآبادی(م1033ق) بنیان نهاده شد. وی با تالیف کتاب الفوائد المدنیة اساس فقه اخباری را پی ریزی کرد و در آنجا خود را اخباری نامید و به مخالفت با علم اصول پرداخت و عده زیادی از علمای شیعه را با خود همراه کرد. وی مدعی بود که مسلک نو و جدیدی را ابداع نکرده، بلکه اخباری گری را روش اصحاب ائمه(ع) و قدماء میدانست و لذا خود را محیی طریقه از بین رفته سلف صالح شیعه میدانست.[5]
4. دوره کمال و نوآوری
آغازگر این دوره وحید بهبهانی(م1206ق) است. وی با تلاش فراوان و مبارزه فراگیر با اخباری گری توانست حرکت نو و تکاملی در فقه و اصول آغاز کند. وی با تالیف حدود 103 رساله کوچک و بزرگ رشد علم اصول را در یک مسیر جدیدی قرار داد.[6] بعد از ایشان نیز همین مسیر ادامه یافت و کتابهای ارزشمندی درعلم اصول نوشته شد. از مهمترین کتب اصولی که در این دوره، یعنی از عصر وحید بهبهانی تا امروز تدوین شده است عبارتند از:
الف) الفوائد الحائریة، وحید بهبهانی
ب) قوانین الاصول، میرزای قمی(م1231ق)
ج) عوائد الایام، مولی احمد نراقی(م1245ق)
د) هدایة المسترشدین، محمدتقی بن عبدالرحیم(م1248ق)
ه) الفصول فی الاصول، شیخ محمدحسین بن عبدالرحیم(م1260ق)
و) فرائد الاصول، شیخ مرتضی انصاری(م1281ق)
ز) کفایة الاصول، آخوند محمد کاظم خراسانی(م1329ق)
ح)فوائد الاصول، تقریرات درس میرزا حسین نائینی(م1355ق)
ت) درر الفوائد، عبد الکریم حائری(1274-1355ق)
ی) المقالات فی علم الاصول، ضیاء الدین عراقی(م1361ق)
ک) نهایة الدرایة فی التعلیقة علی الکفایة، محمد حسین اصفهانی(1296-1361ق)
ل) مناهج الوصول الی علم الاصول و الرسائل، سید روح الله موسوی خمینی(1320-1409ق)
م) مصباح الاصول، تقریر درس سید ابوالقاسم خوئی(1371-1411ق)
اصول فقه |
اصول فقه، یکی از مهمترین علوم اسلامی میباشد که جایگاه آن بر پژوهشگران به طور عموم و بر دانشجویان فقه و حقوق به طور خصوص؛ روشن است. در تبیین اهمیت اصول فقه، این بس، که امروزه دستیابی به احکام شریعت، بدون آن ناممکن است و این علم علاوه بر اینکه نسبت به علم فقه (دستیابی به احکام الهی) در حکم ابزار است، همانند علم منطق به صورت مستقل نیز ارزش و اهمیت ویژهای دارد. این پژوهش کوتاه بر آن است تا به معرفی مختصر، جامع و مستند این علم بپردازد.
|
فلسفه اصول فقه
نوشتاری از حجت الاسلام دکتر هادوی تهرانی
قرن ها مباحث علم اصول در میان مجتهدان و اسلام شناسان به عنوان مهم ترین ابزار اجتهاد مطرح بوده است، اما هرگز بحثی مستقل و جامع در باب فلسفه این علم عرضه نشده است. نوشتار حاضر با نگاهی فراگیر به معرفی فلسفه علم و ارائه شمایی از فلسفه علم اصول می پردازد و در انتها فهرستی کامل از مباحث این دانش را عرضه می کند. علم اصول فقه از ابتدای پیدایش تا کنون، دستخوش تحولات و تغییرات فراوانی شده است. برخی از آنها اساسی و بنیادین و برخی سطحی و سست بنیاد بوده است. در تمام این دوران اصول فقه همواره به عنوان دانشی در دست فقیه و ابزاری برای فقاهت، تسهیل کننده امر اجتهاد و هموار کننده مسیر استنباط بوده است. علما و دانشمندان این علم کوشیدهاند با بررسی دقیق آثار و تالیفات گذشتگان به ارائه طرحی نو برای حل معضلات و پیچیدگیهای استنباط احکام دست یابند واگرچه همگی کم و بیش به موفقیت هایی دست یازیدهاند، اما عدهای از آنان نقش تعیین کنندهتر داشتهاند.آنچه اکنون در دسترس ما قرار دارد، حاصل این تلاش های مخلصانه است. اما امروز این میراث با چالش های فراوانی روبه روست که جز به مدد نگاهی جدید با رویکردی نو بر این ابزار در تمام ساحتهای استنباط نمی توان از آنها گذر کرد.
نگاهی دوباره
در بحثهای متعارف، محققان از همان ابتدا وارد بحث اصول می شوند و پس از تعریف علم، بلافاصله مباحث الفاظ را شروع می کنند. این نوع بحث یک تصویر کلی از علم اصول در ذهن دانش پژوه ایجاد نمی کند. گاهی از اوقات ممکن است کسی با این شیوه چند دوره اصول را پشت سر بگذارد؛ اما هنوز تصویر جامعی از آن نداشته باشد و نداند: اصول در کجای سلسله علوم قرار می گیرد؟ چه نسبتی با سایر علوم دارد؟ دنبال چه موضوعات و مسائلی است؟ چه مراحلی را طی کرده و بر چه پیش فرضها- و یا به تعبیر دقیقتر، بر چه مبانی- استوار است؟ دانش پژوه بدون این اطلاعات، وارد بحث اصول می شود و به همین دلیل،نه تنها در خود بحث اصول نمی تواند به صورت کامل اظهار نظر کند، بلکه از پاسخ گویی به پرسش های جدی در باب این دانش نیز عاجز است. بنابراین، باید قبل از ورود در علم اصول،باید نظری از بیرون به این علم بیندازیم و فلسفه آن را مورد مطالعه قراردهیم. البته هر چند فلسفه علم مورد توجه قدما نبوده،اما محتوای بعضی از بحث های آن به شکلی در آثار گذشته مطرح بوده است. مثلاً به روششناسی با عنوان «الانحاء التعلیمیه» (روشهای آموزشی) اشاره کردهاند و تعامل علم با سایر علوم را در «مرتبه علم» مورد بررسی قرار دادهاند. برخی از علما نیز به اصولی نبودن بعضی مباحث مطرح شده در کتب اصولی اشاره کرده و درصدد اصلاح این علم و طبقه بندی آن بر آمدهاند ولی هرگز یک مطالعه جامع در این باب صورت نگرفته است. علم و فلسفه علم
ما در مطالعه هر علمی با دو دسته معلومات روبه رو هستیم: الف. معلوماتی که از نگاه بیرونی به آن علم به دست میآیند. این معلومات فلسفه آن علم را تشکیل میدهند. ب. مسائل خود آن علم که مجموعه آنها، آن دانش را تشکیل میدهند. اصول فقه نیز از این قاعده مستثنی نیست. با اضافه کردن اسامی علوم به لفظ فلسفه، اصطلاحی پدید میآید که به آن فلسفه مضاف میگوییم. فلسفه یک علم - مثلاً فلسفه علم فیزیک، فلسفه علم شیمی، فلسفه علم فقه - از سنخ فلسفه مطلق، یعنی بدون قید و اضافه نیست. هر چند صرف وجود کلمه فلسفه در این ترکیبات، موجب این تصور می شود که بحثهای مطرح در آن، بحث های فلسفی است ولی بحثهای فلسفه مضاف ضرورتاً بحث فلسفی به معنای خاص کلمه، یعنی بحث متافیزیکی نیست. فلسفه یک علم مجموعه گزاره هایی است که از مطالعه بیرونی آن علم حاصل می شود. در این نگاه بیرونی، چیزی که موضوع مطالعه قرار می گیرد، خود آن دانش است. از این رو، فلسفه علم در زمره علوم درجه دوم محسوب می شود. فلسفه یک علم هر چند در مقام تحقق و حصول، به لحاظ منطقی، بعد از علم قرار میگیرد، ولی در مقام آموزش و تحصیل بر خود آن علم مقدم است، زیرا مطالبی در فلسفه یک علم مورد بحث قرار میگیرد که برای آن علم جنبه مقدماتی دارد. علت نامگذاری فلسفه علم
برخی گمان کردهاند فلسفه علم مجموعهای از مباحث فلسفی است که آن علم بر آنها استوار است و از این جهت به آن فلسفه علم میگویند این گمان اگر چه از جهت نامگذاری صحیح است؛ اما مباحث فلسفی، بخشی از آن چیزی است که یک علم بر آن استوار است. در نگاه بیرونی به یک علم، ریشهها، مبانی، مراحل تحول و روشهای آن علم را جست و جو می کنیم، و لااقل در بعضی بحث ها، نوعی نگاه فلسفی داریم. وجود همین مبانی فلسفی در بحث های فلسفه علم، یکی از نکتههایی است که این دانش را فلسفه علم نام نهادهاند.
بخش های فلسفه علم
مطالعه بیرونی یک معرفت، چهار چیز را به ارمغان میآورد: الف. تاریخ علم. ب. مبادی علم. ج. روششناسی علم. د. تعامل علم با سایر علوم. از آنجا که نگاهی گذرا به اصول فقه داریم، این چهار امر را با توجه به فلسفه آن علم طرح مینماییم: تاریخ علم
بحثهایی همچون: «علم از کجا آغاز شد؟»، «چگونه رشد کرد؟»، «چه مراحلی را در پشت سر گذاشت؟»، «امروز به چه مرحلهای رسیده است؟» از جمله مباحثی است که در تاریخ یک علم مطرح است.تمام این مسائل هنگامی قابل پاسخ هستند که ما ازبیرون به یک علم نگاه کنیم.پس تاریخ علم بخشی ازفلسفه آن علم است.
مبادی علم
در یک نگاه بیرونی به علم، مجموعهای از مسائل را که حول یک محور گرد آمده اند، مشاهده میکنیم. این مجموعه بر بستری از اطلاعات و دانش ها قرار گرفته است. این دانش ها و اطلاعات، مبادی آن علم را تشکیل میدهند که از حوزه آن خارج هستند. با این وصف، مبادی یک علم بخشی از فلسفه آن علم است. طی قرون، تصوراتی که در اصول و فقه سامان یافته، بر مبنای الهی بودن تمامی احکام و ثابت و جهانشمول بودن آنها استوار بود. اما امروز این سوال مطرح است که اگر تمام احکام ثابت و جهانشمولند، چگونه در تمام موقعیت ها و شرایط قابل تطبیق اند؟ ثبات دین با تغییر موضوعات چگونه قابل جمع است؟ در پی این سوال، ممکن است احکام را با توجه به معیار و ضابطهای، به دو دسته احکام ثابت و احکام متغیر تقسیم کنیم. اعتقاد به احکام متغیر متوقف بر پذیرش مبدایی است و آن این که در شریعت جایی برای احکام متغیر وجود دارد. در پی این پذیرش، باید در جست و جوی نحوه و منشا احکام متغیر باشیم. ما باید بدانیم چه چیزی باعث میشود دینی مثل اسلام که مربوط به زمان و مکان خاصی نیست، شامل عناصری باشد که وابسته به زمان و مکان خاص است. حال اگر در بستر موجود علم اصول، قادر به تجدید نظر در این احکام نباشیم، به ناچار باید به تعدیل در بحث اصولی و یا حتی تعدیل در بحث کلامی، روی آوریم. مبادی مورد بحث در یک علم
سعی و همّ ما در علم اصول بر طرح مبادی بمعنی الاعم بی واسطه و اختصاصی است؛ هر چند ممکن است به دلیل اهمیت، از برخی مبادی با واسطه، یا به دلیل ترابط اصول با علم دیگر،از بعضی مبادی مشترک نیز بحث کنیم و از آنجا که اصول بیشترین ارتباط را با فقه دارد و نزدیکترین علم به فقه حساب میشود، اغلب مبادی مشترک، مبادی مشترک بین اصول و فقه میباشد. اصول ارتباط کمتری با منطق، فلسفه، کلام یا تفسیر دارد،از این روی، از مبادی مشترک اصول با هر یک از آنها، تقریباً یا اصلاً سخنی به میان نمیآوریم. از سوی دیگر، آن دسته از مبادی به معنی الاعم که مربوط و مخصوص به یک مسئله خاص اصولی است، در مقدمات همان مسئله طرح و بررسی میشود و در زمره مبادی علم اصول قرار نمیگیرد. روششناسی علم
علم اصول فقه در قسمت های مختلف خود، دارای روش های متفاوت است؛ زیرا این علم از دایره گستردهای از موضوعات و مباحث تشکیل میشود که همه آنها با یک روش مورد مطالعه قرار نمیگیرند. روش عقلی، روش نقلی و روش عرفی از روشهای مورد استفاده علم اصول است. تعامل علم با سایر علوم
اصول فقه با علوم مختلف مانند فلسفه، منطق، مبانی کلامی اجتهاد، ادبیات، فلسفههای تحلیل زبانی، هرمنوتیک، زبانشناسی، رجال و فقه در ارتباط است. این ارتباط در برخی از آنها یک سویه و در برخی دیگر دو سویه است.
سلام دوست عزیز
وب سایت MyTheme.ir (قالب من) گرافیک منحصر بفرد و بسیار جذابی برای قالب های رایگان وبلاگ در همه موضوعات و زمینه ها ارائه داده. اگه می خوای وبلاگت جذابیت زیادی واسه بازدید کنندگان داشته باشه پیشنهاد می کنم حتما یه سر بزن قالب ها رو ببین و انتخاب کن. موفق باشی
با سلام
دوستانی که می خواهید از اینترنت کسب درآمد کنید ولی هنوز موفق نشده اید حتما به ما یک سری بزنید
چرا دیگران بتوانند ولی شما نتوانید
پس حتما یک سری بزنید
به آینده بیندیشید
ما به شما آموزش می دهیم
از طرف یک دوست
خدا نگهدار شما